چند شب قبل، نشستم کنار دوستی قدیمی که سالها از هم دور بودیم.گفت من تا یک ماه بعد از ۱۳ دی ۹۸ باور نمیکردم چه اتفاقی افتاده؛ با خودم میگفتم لابد یک بدل را زدهاند و دارند رویش مانور میدهند. گفت با اینکه همان شب به خانهی فرمانده هم رفتم و اشک و آه و غصه و ماتم را دیدم، باز هم مدت زیادی طول کشید تا یقین کنم چه بر ما رفته و دنیا چه دُرّ نفیسی را از دست داده.گفتم ولی برای من، سالها قبل کار تمام شده بود؛ جایی اوایل دهه هشتاد که رفتیم به خانهی شهیدان علی و محمود ماهانی و نشستیمپای صحبت پدرش.حاجی ماهانی که خدا بیامرزدش، خاطرات علی آقا را گفت و رسید به جایی که علی آقا خواست برای آخرین مرتبه راهی جبهه بشود. علی آقا دو یا سه بار از مادرش میخواهد برایش دعا کند که در این عملیات شهید شود. هر بار هم مادر قبول نمیکند و علی آقا تا میانهی کوچهی بنبست خانهشان میرود و برمیگردد و باز همان درخواست را میکند. آخرین مرتبه، مادر قبول میکند، وضو میگیرد و روی حیاط خانه، کنار پایهی فلزی که شاخههای انگور روی آن قرار گرفته بودند، سجده میکند و دست به دعا بلند میکند که پسرش ایندفعه برود و برنگردد.علی آقا رفت و برنگشت؛ تا چهارده سال بعد هم برنگشت. محمود، برادر کوچکش هم همراه علی آقا به آسمان رفت و تا هنوز، برنگشته.اما چند روز بعد که خبر شهادت علیآقا میآید، فرمانده او به رسم ادب میرود سراغ مادر و پدرش. مادر آخرین لحظات حضور علی آقا را روایت میکند و قاسم، میخواهد مادر علی آقا آنچه را که برای پسرش از خدا خواسته، برای او هم بخواهد. مادر اما نمیپذیرد و آن روز قاسم با دست خالی از خانهی علی آقا خارج میشود.روز بعد، مادر خودش سراغ فرمانده را میگیرد و میگوید علی آقا به خوابش آمده و گفته آنچه را که برای من خواستی، در حق قاسم هم دعا کن. مادر وضو میگیرد و در همان جایی که برای علی آقا دعا کرده، دعایش را به شاخههای تاک میدهد که به آسمان ببرند.حاجی ماهانی آنشب گفت ذرهای در دعای مادر علی آقا شک نکنید؛ حاجقاسم شهید میشود؛ دیر و زود دارد، ولی امکان ندارد به مرگی جز شهادت از دنیا برود.
القصه، حکایت مستی ما و اویی که عاشقیاش را به رخ اهل آسمان و زمین کشید و از نیمهشب بغداد راهی ملکوت شد، گره خورده به شاخههای انگوری که قریب به چهل سال قبل دعایی به آسمان بردند و ریشههاشان هنوز در خاک همین شهر است.برای شناخت او که اکنون بین مان نیست و البته از هر زمان دیگری بیشتر با ماست، راهی نیست جز آشنایی بیشتر و تقرب به آستان مردانی که با آنها زیسته؛ شهدایی که هر یک اعزازی هستند در عصر آخرالزمان و هماو به یقین میگفت قلهی انسانیت در عصر ظهور، انسانهایی هستند در تراز مردمان روزگار دفاع مقدس.
نویسنده: احمد ایزدی
۱
نظر
ارسال نظر برای این مطلب