مطالب

سَردار سازندگی


چهارشنبه , 10 خرداد 1402
سَردار سازندگی

 هیچگاه حاضر به تمایز بین خود و سربازانش نبود. هنگامه نماز ظهر بود که رسید. سردار حاج قاسم سلیمانی، فرمانده قرارگاه قدس، آمده بود برای سرکشی از منطقه. آن روزها امنیت در استان­های مرزی واقع در شرق کشور، اوضاع خوبی نداشت. بعد از پاکسازی مناطق جنوب شرقی، حالا نوبت رسیده به ناامنی­های این منطقه.



تیپ ۳ قرارگاه قدس مأمور شد به منطقه­ی خراسان بزرگ. هم در روستاهای مرزی، هم در منطقه دُرُح، امنیت در حد صفر بود. ناامنی یک مرض مُسری بود که از شمال تا جنوب، شرق تا غرب ایران عزیز، درگیرش شده. اوضاع پیچیده و خطرناک بود. شرایط اقلیمی ایران و همجواریش با همسایه­ های پرتنش، کار را برای حافظین امنیت سخت­تر کرده بود. آفتاب سوزان به وسط آسمان رسیده. طبق روال همیشه، بی­ لحظه ­ای درنگ، شروع به کار کرد. از اوضاع منطقه پرسید.



– از وقتی که اشرار از سیستان و نهبندان آمدند به دُرُح، اوضاع بدتر هم شد؛ حتی یکی دوبار درگیری شدیدی پیش آمد. حوزه مقاومت عشایری درح، نه تجهیزات دارد، نه تسلیحات، نه بودجه.



صدای اذان ظهر آمد. کلاه لبه ­دار را از سرش برداشته و وضوخانه را می­پرسد. همان­جا جلوی محوطه حوزه، پتو پهن کردیم و به امامت حاجی نماز خواندیم. اهل سخنرانی نیست، اما مواقعی بین نمازها، برایمان صحبت می کرد.



 – ذکاوت این است که بین دو مرگ اجباری و اختیاری، انسان بتواند خودش داوطلبانه، آن مرگ اختیاری را انتخاب کند. ذکاوت در این نیست که من چگونه ثروت اندوزی کنم؟ ذکاوت در این است که بین دنیا و آخرت ابدی، بتوانم برنده آخرت ابدی باشم. « وَ لا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللهِ أَمواتًا بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقونَ. »



بعد نماز، سفره ناهار را انداختیم اتاق افسر نگهبان. اتاق دو در سه است با یک میز فلزی طوسی و صندلی­ با یک دسته شکسته. دفتری به ابعاد ۲۰ در ۳۰ سانتی متر روی میز است. در مقابل در ورودی و کنج دیوار، پرچم سه رنگ ایران، مزین با نام « الله » است. بوی چلو مرغ اتاق را پُر کرده.



– پس سربازها کجان؟



حاج قاسم بود که می­پرسید.



– ما برای شما مرغ تهیه دیدیم، غذای سربازها فرق داره، توی یه اتاق دیگه هستن.



خودش سربازها را صدا زد. ما با حالتی متعجب به هم نگاه کردیم. در با صدای قیژی باز شد. آمدند و کنار حاجی نشستند. با دیدن سربازها لبخند بر لبانش نشست. آن روز همه مرغ خوردند، جز حاج قاسم که نان و پیاز و قُروت خورد. خجل از کارمان شدیم. با کردار و مَنش­ ا­ش، انسان تربیت می­کرد. درس بزرگی به ما داد. سردار سازندگی بود و سرباز ولایت! بعد ناهار رفت برای سَرکشی.



راوی: علی رسولی منبع: مستند جای پای حاج قاسم، تهیه شده در خبرگزاری تسنیم، اداره کل استان­ها، دفتر استان خراسان جنوبی.



خدیجه بهرامی نیا
۰


نظری برای این مطلب ثبت نشده است.

نظر

ارسال نظر برای این مطلب