مطالب

این نماد فرهنگی ما


یکشنبه , 27 مهر 1404
این نماد فرهنگی ما
روی سکوها

مریم پیام داده بود: «یادت نره چفیه‌ام رو بیاری! توی کشوی دومیه.»
گوشی را خاموش کردم. نفسم را دادم بیرون. از آسانسور برگشتم و در خانه را دوباره باز کردم. چفیه‌اش را انداختم توی کیفم. وقتی رسیدم به خیابان محل مسابقه، جا برای پارک کردن ماشین نبود. چندتا خیابان بالاتر ماشینم را پارک کردم. با صداهایی که از سالن می‌آمد؛ حدس زدم مسابقه هنوز تمام نشده. هیچ وقت دل نداشتم کتک خودنش را ببینم. حتی اگر مسابقه بود. وقت‌هایی که خونین و زخمی می‌آمد خانه، پشیمان می‌شدم که چرا وقتی مامان می‌گفت یک ورزش دیگر را انتخاب کند؛ من پشتش درآمدم.
بالاخره رفتم توی سالن. مریم روی زمین می‌دوید و رو به دوستانش دست تکان می‌داد. برنده شده بود و این یعنی مسابقه بعدی او برای تیم ملی تکواندو انتخاب می‌شد. اسمش را بلند صدا زدم. برایش دست تکان دادم. آمد سمت جایگاه تماشاچی‌ها و با نشان دادن دور گردنش به من فهماند که چفیه‌اش را می‌خواهد. چفیه را برایش انداختم. وقتی می‌خواست مدال طلایش را بگیرد؛ چفیه دور گردنش بود.
بعد از تمام شدن مراسم قرار شد شام را مهمان خودش باشم. سوار ماشین شدیم. معلوم بود از خوشحالی روی ابرهاست. با ذوق و تند تند از لحظات مسابقه تعریف می‌کرد.
موبایلم را دادم تا عکس‌هایی که روی سکو از او گرفته بودم را ببیند. یکی را نشان داد و گفت: «این عالی شده! خوراک مراسم ترحیم!»
دستمال کاغذی روی داشبورد را برایش پرت کردم. گفتم: «ولی مریم این چفیه چیه تو هر مسابقه می‌ندازی گردنت؟ دو روز دیگه که رفتی رو سکوی المپیکم می‌خوای همین کار کنی؟»
صدایش را شبیه شوهر عمه‌مان کرد و گفت: «چشه مگه محبوبه خانم؟!»
گفتم: «خب یه دلیلی باید داشته باشه دیگه. اصلا معنی و فایده‌اش چیه؟ تو فکر کن من یه خبرنگارم که اومده از قهرمان المپیک مصاحبه بگیره.»
تندی گوشه شالش را مرتب کرد و دستی به ابروهایش کشید. مشتش را جلوی دهنش نگه داشت و گفت: «بسم الله الرحمن الرحیم! عرض سلام دارم به خانواده عزیزم به جز محبوبه خانم که کم ما رو اذیت نکرد. به لطف خدا تونستم پرچم کشورمون رو...»
«خانم مریم خانم! بینندگان محترم سوال مهم‌تری دارن؛ خواهشا پاسخ بدید دلیل اینکه این چفیه رو از مسابقات باشگاهی تا اینجا روی شونه دارید چیه؟»
نفسش را داد بیرون و گفت: «به قول حاج قاسم سلیمانی؛ این چفیه نماد فرهنگی هست که شهدای ما داشتند، و با کمک اون به چنین جایگاهی رسیدن. تحمل سختی‌های جنگ، مبارزه با راحت طلبی جان و تحمل سختی شهادت و سر دادن؛ با وجود فرهنگ شهدا بود که ممکن شد. حالا هم ما نماد اون فرهنگ رو که مقدس هست روی شونه انداختیم تا نشون بدیم تمام این موفقیت‌ها از کجا سرچشمه گرفتن. این طوری دغدغه‌های اصلی‌مون یک بار دیگه به همه ما یادآوری می‌شن. این هم از برکت خون شهداست.»
گفتم: «ممنونم خانم قهرمان. به امید کسب مدال‌های بیشتر شما برای این سرزمین.»
میدان را دور زدم و با خودم فکر کردم مریم کی وقت کرد این همه از من بزرگتر شود...

مکتب سلیمانی_287

رقیه پورحنیفه


نظری برای این مطلب ثبت نشده است.

نظر

ارسال نظر برای این مطلب

مطالب مشابه

معمار نسل تمدن‌ساز آینده
یکشنبه , 27 مهر 1404

معمار نسل تمدن‌ساز آینده

خستگی شیرین
شنبه , 26 مهر 1404

خستگی شیرین

بی صدا ولی پر رنگ
شنبه , 26 مهر 1404

بی صدا ولی پر رنگ

گریه بی‌خجالت
سه شنبه , 22 مهر 1404

گریه بی‌خجالت