پدرجان!
هنوز صدایتان در گوشم زمزمه می شود..
وقتی در چشمهایم با صلابت نگاه می کردید و می گفتید بابا جان از چه میترسی دخترم؟
از اینکه مرا بزنند؟
من برای فدا شدن هستم؛ خب بزنند! تو ایمانت را قوی کن بابا جان و با خدا معامله کن…
“زینب سلیمانی”
۰
هنوز صدایتان در گوشم زمزمه می شود..
وقتی در چشمهایم با صلابت نگاه می کردید و می گفتید بابا جان از چه میترسی دخترم؟
از اینکه مرا بزنند؟
من برای فدا شدن هستم؛ خب بزنند! تو ایمانت را قوی کن بابا جان و با خدا معامله کن…
“زینب سلیمانی”
۰
نظر
ارسال نظر برای این مطلب