او کت روی شانه هایش بود ؛ بدون جوراب . معلوم بود از سر نماز می آید
و فرصت پیدا نکرده سر و وضعش را مرتب کند.
لبخند زدم و نگاهی به او انداختم قبل از اینکه حرفی بزنم ، با خنده گفت:
وقتی در همین وضعیت مقابل خدای خودم ایستادم و نماز خوندم،درست نبود در مقابل بنده ی او به سر و وضعم
برسم.
۱
و فرصت پیدا نکرده سر و وضعش را مرتب کند.
لبخند زدم و نگاهی به او انداختم قبل از اینکه حرفی بزنم ، با خنده گفت:
وقتی در همین وضعیت مقابل خدای خودم ایستادم و نماز خوندم،درست نبود در مقابل بنده ی او به سر و وضعم
برسم.
۱
نظر
ارسال نظر برای این مطلب