تازه درجه سرلشکری را گرفته بود و چون رسانهای نشده بود جز نزدیکان کسی نمیدانست، در فرودگاه مهرآباد دیدمش، کاملا تنها، در گیت بازرسی جیبهایش را خالی کرد و از دستگاه رد شد، من را دید و به سمتم آمد، بغلم کرد، درجه را تبریک گفتم، لبخند زد، فقط همین.
۰
۰
نظر
ارسال نظر برای این مطلب