خیلی وقتها خیلی کارها را دوست دارم انجام بدهم. شروع میکنم. میانهی راه خسته میشوم و رها میکنم. بارها برای یاد گرفتن نویسندگی هم این اتفاقات پیش میآمد. کلاس میرفتم و گاهی به دلیل مشغله دلسرد میشدم و ادامه نمیدادم. تا اینکه روزی کتاب ” از هیچ چیز نمیترسیدم ” را خریدم و شروع کردم به خواندش. کتابی که قسمتی از زندگی نوشتهی حاج قاسم بدست خودش است. هر چه بیشتر از او میفهمیدم، بیشتر مجذوب شخصیتش میشدم. با هر نوشته که نامی از او داشت انس میگرفتم و آرزوی نوشتن از او را در دل و ذهن میپروراندم. اما اینطور فایده نداشت و قطعا نتیجهای حاصل نمیشد. با این شیوه من هیچ وقت نمیتوانستم حتی یک صفحه در مورد خودم بنویسم، چه برسد به حاج قاسم. اما بالاخره عزمم را جزم کردم و دوباره پای در راه نیمه رفته، گذاشتم و با مدد از حاج قاسم کلاسهای نویسندگی را از سر گرفتم. امروز که دارم به یاد او مینویسم، بیشتر از هر وقتی سرگرم نوشتن هستم. دیگر راهم را انتخاب کردهام و کار ناتمامم را پایان خواهم داد. اولین کتابم را به یاد او و برای او خواهم نوشت. برای او که خاطرش در این مسیر شوق در قلبم بود و توان بر قلمم.
فاطمه حسن زاده
۱
نظر
ارسال نظر برای این مطلب