مطالب

به_مدد_تو_حاضرم


چهارشنبه , 2 شهریور 1401
 به_مدد_تو_حاضرم

خیلی وقت­ها خیلی کارها را دوست دارم انجام بدهم. شروع می­کنم. میانه­ی راه خسته می­شوم و رها می­کنم. بارها برای یاد گرفتن نویسندگی هم این اتفاقات پیش می­آمد. کلاس می­رفتم و گاهی به دلیل مشغله دل­سرد می­شدم و ادامه نمی­دادم. تا این­که روزی کتاب ” از هیچ چیز نمی­ترسیدم ” را خریدم و شروع کردم به خواندش. کتابی که قسمتی از زندگی نوشته­ی حاج قاسم بدست خودش است. هر چه بیشتر از او می­فهمیدم، بیشتر مجذوب شخصیتش می­شدم. با هر نوشته که نامی از او داشت انس می­گرفتم و آرزوی نوشتن از او را در دل و ذهن می­پروراندم. اما این­طور فایده نداشت و قطعا نتیجه­ای حاصل نمی­شد. با این شیوه من هیچ وقت نمی­توانستم حتی یک صفحه در مورد خودم بنویسم، چه برسد به حاج قاسم. اما بالاخره عزمم را جزم کردم و دوباره پای در راه نیمه رفته، گذاشتم و با مدد از حاج قاسم کلاس­های نویسندگی را از سر گرفتم. امروز که دارم به یاد او می­نویسم، بیشتر از هر وقتی سرگرم نوشتن هستم. دیگر راهم را انتخاب کرده­ام و کار ناتمامم را پایان خواهم داد. اولین کتابم را به یاد او و برای او خواهم نوشت. برای او که خاطرش در این مسیر شوق در قلبم بود و توان بر قلمم.



فاطمه حسن زاده
۱


نظری برای این مطلب ثبت نشده است.

نظر

ارسال نظر برای این مطلب

مطالب مشابه

فرماندهٔ کتاب‌خوان
یکشنبه , 27 آبان 1403

فرماندهٔ کتاب‌خوان

یک چمدان سوغاتی
پنج شنبه , 30 فروردین 1403

یک چمدان سوغاتی

مش حسن
یکشنبه , 26 فروردین 1403

مش حسن

ظرف غذایش که دست‌ نخورده می ماند...
یکشنبه , 20 اسفند 1402

ظرف غذایش که دست‌ نخورده می ماند...