از جلوی دکه روزنامه فروشی که گذشتم، سیاهی توجهم را جلب کرد. صاحب دکه یک پرچم سیاه زده بود روی شیشه جلوی دکه که نشان بدهد عزادار است. ذوق کردم. خندیدم و تا آمدم عکس بگیرم، یکهو صدایی توی سرم پرسید«تو چه کردهای؟»
مدتها بود که بخاطر سختگیری های اینستاگرام، حتی عکس و اسم حاج قاسم را هم استفاده نمیکردم. همه مراودهام با سردار شهید، شده بود یادی توی هیئت یا اسمی در پوسترها و کتابها. خجالت کشیدم. من برای اعتقادم، برای کسی که میدانستم به ناحق شهید شده، چه کار کرده بودم؟
خودم خوب میدانستم که اگر بخواهم، حتی در همان زمین بازی نابرابر اینستاگرام هم میتوانم سردارم را به عالم معرفی کنم. من نویسندهام، بلدم معنای پنهان زیر کلمات را استفاده کنم و غیر مستقیم حرفم را بزنم. فقط باید همت کنم. اصلا… اصلا از همین حالا شروع میکنم. اصلا #به_مدد_تو_حاضرم هنرم را، توانم را وقف معرفی خودت که سردار شهید کشورم هستی، و معرفی اهل بیت کنم. میدانم که میتوانم و اصلا، باید بتوانم!
فرزانه زینلی
۱
نظر
ارسال نظر برای این مطلب