مطالب

انگشت و انگشتر


چهارشنبه , 2 آذر 1401
 انگشت و انگشتر

خیال ترامپ راحت بود. موشک به هدف خورده بود، اما عبدالمهدی، 



نخست وزیر سابق نفت عراق، هنوز چشم انتظار بود. بعد از شنیدن خبر، با سفارت ایران در عراق تماس گرفت تا از ماجرا باخبر شود، اما هنوز چیزی به گوش آن‌ها نرسیده بود. عبدالمهدی به محل کارش رفت و شروع به پیگری لحظه به لحظه تحولات فرودگاه بغداد کرد. تصاویر یکی پس از دیگری منتشر می‌شد. تا اینکه تصویر دست شهید و انگشتر او روی صفحه آمد؛ دست و انگشتری عقیقی که برایش آشنا بود. امیدش ناامید شد. دیگر هیچ وقت نمی‌توانست با حاج قاسم و ابو‌مهدی المهندس جلسه بگذارند و تصمیم‌های مهمی برای امنیت منطقه بگیرند.  



رئیس کل اطلاعات عراق، مصطفی الکاظمی و اعضای سفارت ایران سراسیمه به دفترش آمدند. جلسه‌ای فوق العاده تشکیل دادند تا پیامدهای ترور را بررسی کنند. جلسه‌شان تا صبح به درازا کشید تا اینکه آمریکا  ساعت شش صبح به وقت بغداد اعلام کرد که خودشان عامل این ترور بودند. 



عبدالمهدی ناراحت و عصبانی بود. این اتفاق از نظر او یک جنایت واقعی محسوب می‌شد. بعد از ترور، ارتباطش را با آمریکا قطع کرد تا در جنایت سیاه آن‌ها شریک نباشد.



کاخ سفید، وزارت امور خارجه و حتی وزارت دفاع آمریکا تلاش می‌کرد تا با او صحبت کنند، اما او نپذیرفت؛ چون خنجر از پشت زدن آنها را تحمل نمی‌کرد. به شورای امنیت شکایت کرد و با ایران چندین کارگروه ویژه تشکیل داد. می‌دانست این جنایت قابل پوشش نیست؛ به‌خصوص اینکه طرف قاتل، خودش و در عالی‌ترین سطح آمریکا به این ترور اعتراف کرده بود. اقدامی که یک جنایت واقعی بود. 



مریم فولادزاده
۳


نظری برای این مطلب ثبت نشده است.

نظر

ارسال نظر برای این مطلب

مطالب مشابه

فرماندهٔ کتاب‌خوان
یکشنبه , 27 آبان 1403

فرماندهٔ کتاب‌خوان

کاغذ را از دستم قاپید...
شنبه , 26 آبان 1403

کاغذ را از دستم قاپید...