مطالب

سوژه بکر


سه شنبه , 5 مهر 1401
سوژه بکر
کلمه‌ها را کنار هم چیدم. جمله‌ و پاراگراف شد، اما چیزی نبود که می‌خواستم. باید روی موضوعی کار می‌کردم که مصداق واقعی داشت. از یک شخصیت ملی، یک اسطوره، یک قهرمان. توی مغزم را کنکاش می‌کردم که آن شخص کیست که هم شجاع باشد، هم بصیرت داشته باشد، هم صلابت و مدیریت و ایثار و شهامت و هم ایمان و اخلاص واقعی؟ از همه مهم‌تر اینکه منشاء تحول جهانی باشد، یعنی یک شخصیت کاریزماتیک با تمام این ویژگی‌ها. همان‌طور سایت‌ها را بالا و پایین می‌کردم که رسیدم به این خاطره:
«هنگام پرواز حاجی شروع کرد در دفترش مطالبی را یادداشت کردن. هم زمان جنگنده‌های آمریکایی هم با دیدن هلی‌کوپتر، تلاش می‌کردند ما را از مسیرمان منحرف کنند. البته آن‌ها نمی دانستند هلی‌کوپتر حامل چه شخصیتی است. من که مضطرب شده بودم، چند بار به حاجی گفتم جنگنده‌ها دارند نزدیک ما می‌شوند. اما ایشان با آرامش به نوشتن ادامه داد و حتی سرش را هم بلند نکرد که نگاه‌شان کند. چند دقیقه بعد به منطقه که رسیدیم، سردار سلیمانی در نقطه صفر مرزی نماز شکر خواند و برگشتیم.»
بعد هم رسیدم به این جا که:
«حاجی خطاب به پیکر شهید حججی وعده داد که کمتر از ۳‌ماه دیگر انتقامش را از داعش می‌گیرد و پایان داعش را در این کره خاکی اعلام کند. وعده سردار برای نابودی کامل داعش در عملیات آزادسازی ابوکمال سوریه، پایان کاملی بر ۶ سال جنایات داعش در منطقه بود؛ عملیاتی که سردار سلیمانی شخصا فرماندهی میدانی آن را بر عهده گرفته بود.»
وقتی رسیدم به تو، انگار گمشده‌ام را پیدا کرده بودم. می‌دانستم برای نوشتن موضوعی که سردبیر سفارش داده بود، می‌توانم یادداشت‌های زیادی بنویسم که در همه آن‌ها سوژه تو بودی، سوژه‌ای بکر و ناب و جذاب‌.
#به_تو_مدیونم_از_تو_ممنونم
مریم فولادزاده
۲


نظری برای این مطلب ثبت نشده است.

نظر

ارسال نظر برای این مطلب

مطالب مشابه

فرماندهٔ کتاب‌خوان
یکشنبه , 27 آبان 1403

فرماندهٔ کتاب‌خوان

ظرف غذایش که دست‌ نخورده می ماند...
یکشنبه , 20 اسفند 1402

ظرف غذایش که دست‌ نخورده می ماند...

مثل یک ماهی
سه شنبه , 4 مهر 1402

مثل یک ماهی

گیرنده ناشناس
چهارشنبه , 29 شهریور 1402

گیرنده ناشناس