همسایۀ شرقی ایران از سال ۱۹۹۶ با ورود طالبان روزهای سختی را میگذراند. طالبان آتشی بود که افغانستان و تمام روستاهایش را یکی پس از دیگری به شعلۀ تحجر میسوازند. اعضای این گروه عمدتاً از طلبههای افغان بودند که در مدرسههای پاکستان درس دین میخواندند. احکام و آیات الهی را آنطور که خودشان فهمیده بودند را به اجبار به مردم تحمیل میکردند. کار و آموزش برای زنان ممنوع شد و بدون همراهی یک مرد، اجازۀ خروج از خانه را نداشتند. مردان باید لباسهای بلند میپوشیدند؛ موها را کوتاه و ریشهایشان را باید بلند میگذاشتند.
در این شرایط مجاهدین افغان منزوی و پراکنده شده بودند. امید برای بهبودی اوضاع کمرنگ شده بود. افغانستان رو به نابودی میرفت که قاسم سلیمانی دست هدایتگرش را به سمت سرزمین جراحتهای بیشمار بلند کرد. او تمام تلاشش را کرد تا به دست خود افغانها، وطنشان را از وجود طالبان پاک کنند.
پس از دیدارها و گفتوگوهای فراوان، تمام گروههای مجاهد را با هم متحد کرد. بارها از طریق تاجیکستان با «احمد شاه مسعود» دیدار کرد. او مبارز نامدار اهل تسنن بود که با ناامیدی از مقاومت در انزوا فرو رفته بود. سردار سلیمانی او را برای ورود به میدان مقابله با طالبان ترغیب کرد و آنها سپاهی آموزش دیده بهنام محمد(ص) را ساختند.
سردار قاسم سلیمانی با متقاعد کردن مجاهدین افغانستان و سخنرانی برای نیروهایشان، آنها را به صحنۀ دفاع از کشورشان بازگرداند. او با علم به اینکه اتفاقات افغانستان طراحی آمریکاییهاست تا ایران را به جنگ بکشاند، منطقه و گروههای مقاومت را مدیریت کرد و آنان را برای نجات کشورشان آموزش داد.
سپاه محمد(ص) مدتها در برابر طالبان ایستادگی کرد. تجهیز و کمکهای قاسم سلیمانی با عملیاتهای سخت و پیچیده به این سپاه باعث شد آنها به او اعتماد کنند. دیگر احساسی فراتر از اعتماد میان او و مبارزان افغانی شکل گرفته بود. هر زمان گرهی به کار میافتاد، اولین و آخرین امیدشان این سردار ایرانی بود. پیشتر از همه به یاری میشتافت و تا آخرین لحظات کنارشان میماند.
بارها به افغانستان رفت تا از وضعیت آنها مطمئن شود. وقتی طالبان به درۀ پنجشیر حمله کرد، نیمههای شب بود که احمد شاه مسعود با او تماس گرفت. هشت صبح راهی افغانستان شد. تمام توانش را گذاشت تا احمد شاه و یارانش محاصره نشوند. ظهر همان روز از طریق تماس ماهوارهای به نیروهایش دستور داد تا شب دو آتشبار توپخانه را برایشان بفرستند. ارسال این حجم از مهمات در آن زمان کم، کار سخت و غیرممکنی بود. اما او آنقدر پیگیری کرد تا بالاخره هفت بعدازظهر تمام تجهیزات و نفرات را با سختی فراوان به درۀ پنجشیر منتقل شدند. تمام مدت قاسم سلیمانی کنارشان ماند. آنها را هدایت کرد تا توپها را در جایشان مستقر کنند.
آن روز با کمک او سپاه محمد(ص) توانست شرّ طالبان را کم کند. لبخند بر لبان مجاهدین نشست. سلیمانی خداروشکر کرد که با کمک خدا توانستند جان مردم بیگناه را از جنگ و خونریزی حفظ کنند. سردار شهید قاسم سلیمانی همیشه بدون در نظر گرفتن شیعه و سنی، دین و مذهب، تکیهگاهی قدرتمند و گرم برای تمام مردم دردمند جهان بود.
فاطمه حسن زاده
۱
نظر
ارسال نظر برای این مطلب