او مردی بود که هر آن تو را متحیٌر می کرد. موقعیتی نبود که بُعدی جدید از شخصیتش را نشانت ندهد و تو را بی نصیب بگذارد. وقتی مادرش از دنیا رفت، در بیروت مراسم یادبود گرفتند. برخلاف همیشه که برای کار با هم ملاقات می کردیم، اینبار برای تسلٌی خاطر حاج قاسم به حضورشان رفتم. دست به سینه ایستاده، از ما استقبال کرد و پذیرای ما شد. تسلیت گفتم و نشستم کنار حاجی. حزنش در فراق مادر تمام نشدنی بود و اقتدار و صلابتش باقی!
مجلس که تمام شد خودش سر حرف را باز کرد: «اون کتابی که داده بودی، خوندم.» چند وقت پیش کتابی برایش فرستاده بودم به اسم «سبیل الله». به چشمانی که عمقش ناپیدا بود زُل زدم و گفتم خوندی؟ لبخند نرمی کنج لبش نشست. حرف را با یکی از بخش های کتاب که «جهاد فی سبیل الله » بود ادامه داد: «به نظر شما این بخش نباید بیشتر نوشته میشد؟حتی جا داشت یه کتاب جدا براش بنویسن.» تمام دقایقی که بحث کردیم کشتی ذهنم در دریای تعجب لنگر انداخته بود. با این همه مشغله جور در نمی آمد. زمینه مطالعه ذهن آرام، منظم و دقیق است. دائم از خودم می پرسیدم چگونه ممکن است؟ آدمی که مدام در رفت و آمد است و آرامش ندارد مگر می تواند وقت بگذارد مطالعه کند؛ تحلیل کند؛ آن هم اینطور دقیق و جزئی؟!
حاج قاسم را نمی شناختم، چشم برهم زدنی این حرف و عمل را نمی پذیرفتم. فهمیدم آرامش خاطر، ذهن منظم و دقیق دُرٌیست گرانبها در وجود انسانهایی که باور، ایمان و اخلاص، فانوس راهشان است و جهاد فی سبیل الله مرامشان. مردانی از جنس نور!
و چه زیبا سروده است سعدی شاعر پرآوازه و نیکو قلم ایرانی که؛ صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید.
راوی: شیخ نعیم قاسم، قائم مقام دبیر کل حزب الله لبنان
منبع: برنامه تلویزیونی جهانمرد، پخش شده از شبکه افق سیما
خدیجه بهرامی نیا
۰
نظر
ارسال نظر برای این مطلب