مطالب

عشق به مراد


شنبه , 4 آذر 1402
عشق به مراد

عشق به مراد، برای آن‌هایی که شیران روزند و عابدان شب، دلیل و بهانه می‌خواهد. مثل آن علاقه و محبتی که میان سردار و مقام معظم رهبری شکل گرفته بود. ریشه‌ این محبت و اتصال، به فضایلی برمی‌گشت که در هر دو شخصیت به حد کمال رسیده بود.



اگر سردار خود را سرباز رهبر می‌خواند و به فرمان او در میدان جهاد حاضر می‌شد، دلیل محکمی داشت:



«مردم! از من قبول کنید، من عضو هیچ حزب و جناحی نیستم و به هیچ طرفی جز کسی که خدمت می‌کند به اسلام و انقلاب تمایل ندارم. اما این را بدانید؛ والله! علمای شیعه را تماماً و از نزدیک می‌شناسم. الان ۱۴ سال شغل من همین است. علمای لبنان را می‌شناسم. چه شیعه چه سنی، والله! اشهد بالله! سرآمد همه این روحانیت، این علما از مراجع ایران و مراجع غیر ایران، این مرد بزرگ تاریخ یعنی «آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای» است.



من با خیلی از علمای شیعه مکاتبه و از نزدیک مراوده دارم و می‌شناسم آن‌ها را، ارادت داریم. دنبال تبعیت مردم از آن‌ها هستیم. اما اینجا کجا، آنجا کجا؟ بین ارض و سماء فاصله داریم. در حکمت این مرد، در اخلاق این مرد، در دین این مرد، در سیاست شناسی این مرد، در اداره حکومت این مرد، دقت کنیم و در بازی‌های سیاسی، مرز‌های خودمان را تفکیک کنیم. آدم‌ها می‌آیند و می‌روند. آن چیزی که مهم است اتصال ما به ولایت است. آنچه که مهم است، حمایت ما از این نظام است.»



سرباز ۴۰ ساله



پای نظام ماندن و بالا نگه‌داشتن پرچم اسلام را سردار به خوبی به همه نشان داده بود. او یک فرمانده نبود، حتی وقتی نشان‌ ذوالفقار را از رهبر انقلاب گرفت، باز خود را سربازی می‌دانست که در آن میدان‌های سخت مبارزه با داعش و تکفیری‌ها، اتکایش به خدا و اهل‌بیت(ع) بود و هدفش حفظ نظامی که در پی تحقق زمینه حکومت عدل جهانی ولی‌عصر(عج) بود. هدفی که او و مرادش را در یک جهت قرار می‌داد و همین بود که سردار، دیگران را به حمایت از رهبری ترغیب می‌کرد:



«سخنی کوتاه از یک سرباز ۴۰ ساله در میدان به علمای عظیم الشأن و مراجع گرانقدر که موجب روشنایی جامعه و سبب زدودن تاریکی‌ها هستند، خصوصاً مراجع عظام تقلید. سربازتان از یک برج دیده بانی، دید که اگر این نظام آسیب ببیند، دین و آنچه از ارزشهای آن [که] شما در حوزه‌ها استخوان خُرد کرده‌اید و زحمت کشیده‌اید، از بین می‌رود. این دوره‌ها با همه دوره‌ها متفاوت است. این بار اگر مسلّط شدند، از اسلام چیزی باقی نمی‌ماند. راه صحیح، حمایت بدون هر گونه ملاحظه از انقلاب، جمهوری اسلامی و ولیّ فقیه است…



من حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای را خیلی مظلوم و تنها می‌بینم. او نیازمند همراهی و کمک شماست و شما حضرات معظّم با بیانتان و دیدارهایتان و حمایت‌هایتان با ایشان می‌بایست جامعه را جهت دهید. اگر این انقلاب آسیب دید، حتی زمان شاه ملعون هم نخواهد بود، بلکه سعی استکبار بر الحادگری محض و انحراف عمیق غیر قابل برگشت خواهد بود.»



نقطه پرواز



این حمایت‌ها و تلاش‌ها و مجاهدت‌هایی که سردار برای اعتلای اسلام، انجام می‌داد، همیشه مورد توجه رهبری بود و همین علاقه و محبت بینشان را محکم می‌کرد:



«ایشان بارها، بارها، بارها جان خودشان را در معرض تهاجم دشمن قرار داده‌اند، در راه خدا، برای خدا و مخلصاً لِلّه؛ و مجاهدت کرده‌اند. ان‌شاءالله خدای متعال به ایشان اجر بدهد و تفضّل کند و زندگی ایشان را با سعادت، و عاقبت ایشان را با شهادت قرار بدهد، البتّه نه حالا. هنوز سال‌ها جمهوری اسلامی با ایشان کار دارد. امّا بالاخره آخرش ان‌شاءالله شهادت باشد.»



مسیر حرکت سردار مشخص بود، نقطه شروع حفظ اسلام بود و نقطه پایان، دست از جان شستن برای تحقق این هدف مقدس‌.



همین آرزو بود که دعای آن پیر مراد را برای سرداری که داروی دردش را شهادت می‌دانست، به اجابت رساند:



«جهاد او جهاد بزرگی بود و خداوند نیز شهادت او را شهادت بزرگی قرار داد. این نعمت عظیم بر حاج قاسم که شایسته آن بود، گوارا باشد. حاج قاسم باید همین‌جور به شهادت می‌رسید.



خوشا به‌حال حاج قاسم که به آرزویش رسید، او شوق شهادت داشت و برای آن اشک می‌ریخت و داغدار رفقای شهیدش بود. اما شوق به شهادت جوری بود که اشک او را جاری می‌کرد. به آرزویش رسید… البته برای ما خیلی سخت است و برای شما سخت است، شاید برای من هم سخت‌تر باشد. ولیکن باید تحمل کرد.»



مریم فولاد زاده
۱


نظری برای این مطلب ثبت نشده است.

نظر

ارسال نظر برای این مطلب