مطالب

خوف دیروز گردشگری امروز


چهارشنبه , 25 مهر 1403
خوف دیروز گردشگری امروز
وقتی جبهه عوض شد
سردار شهید ‌حاج‌قاسم‌سلیمانی، همیشه از عناوینی که استراتژیک‌های بنام نظامی جهان و معروف‌ترین‌های امپراتوری رسانه‌ای غرب درباره‌اش به کار می‌بردند فراری بود. به جای عناوینی مانند دشمن‌آگاه، ژنرال در سایه، دشمن محترم، عنوان «سرباز قاسم» را به همه ترجیح می‌داد. آنچه در این یادداشت بیان شده یک جنبه‌ی کمتر روایت شده در زندگی این شهید بزرگوار است. حضورحاج قاسم، در جنوب شرق و شرق ایران.

روایت حضور این چهره‌ی بین‌المللی مقاومت در جنوب‌شرق ایران، کم شنیدنی و جذاب نیست. با توجه به شرایط استراتژیک و جغرافیایی خاص این منطقه از کشور، یعنی؛
نزدیک بودن به مرز کشورهای پاکستان و افغانستان
داشتن مناطق کوهستانی صعب‌العبوری که وارد کشور پاکستان می‌شود.
بیابان‌های خشک و گسترده
این شرایط اواخر دهه‌ی شصت، موقعیتی مناسب فراهم کرده بود تا معاندانی که در جبهه شکست خورده بودند این بار با تخریب چهره‌‌ی ایران توسط قاچاق گسترده مواد مخدر، ایجاد رعب و وحشت و ناامنی کارشان را پیش ببرند.
سردار سلیمانی در زمان جنگ فرمانده‌ی دو گردان از رزمندگان کرمانی ایشان تجربه‌ی فرماندهی لشکر موفق و فاتح «41 ثارالله» متشکل از نیروهایی از ،کرمان، سیستان‌و‌بلوچستان، و هرمزگان را در کارنامه خود ثبت کرده است.
به همین دلیل بعد از پایان جنگ تقریباً از اواخر سال 1367 زمزمه‌ی ناامنی و شرارت در جنوب شرق ایران به گوش رسید. این نگرانی تا جایی بود که برخی مادران که فرزند پسر و آماده اعزام به خدمت مقدس سربازی داشتند، نذر و نیاز می‌کردند نام فرزندشان در تقسیم بندی هر جا بیفتد اما این مناطق نه. مأموریت امنیت این اقلیم به فرمانده‌ی موفقی همچون حاج‌قاسم‌سلیمانی سپرده شد.

مردی که حالا «سرداردلها» عنوان نام‌آشنای او در ذهن ماست. همچنان که چریک زبده‌ای برای جنگهای نرم و سخت بود؛ دل برخی اشرار را هم نرم کرد و سبک زندگیشان را تغییر داد. هر چه دهه هفتاد، اخبار نگران کننده‌ی این مناطق دل ما را خالی می‌کرد؛ دهه‌ی هشتاد پر بود از روایت اقدامات مردی که کم از معجزه نداشت. مردی گمنام که راه‌ها و جاده‌های مخوف شده را ایمن، و به روی مردم باز کرد؛ تا آنجا که حالا برخی از مناطق ممنوعه دیروز فرصت گردشگری امروزند .
دشمن که شکست سختی در جبهه‌ها از مردم خورده بود؛ حالا در لباس شرارت و قاچاق مواد مخدر پروژه ارعاب، انحراف، و آزار مردم را در پیش گرفته بود. سیستان و بلوچستان را به بهشتی برای خود و برزخی برای مردم تبدیل کرده بود. طوری که تردد در جاده‌های برخی مناطق این استان، به آرزو برای مردم تبدیل شده بود. و اشرار برای گسترش سلطه‌ی خودشان، و توسعه‌ی مناطق امن برای شرارت خود به شیوه‌هایی مانند گروگان‌گیری دست می‌زدند.
درست همان سال و روزهایی که خبرها و شایعه‌های دلخراش از این مناطق دهان به دهان و محفل به محفل می‌چرخید؛ کهنه سرباز، و فرمانده‌ی چالاک دفاع مقدس، جبهه‌ی جدیدی برای خدمت انتخاب کرد.
فرمانده قاسم‌سلیمانی، با راه‌اندازی گردان نیروی زمینی سپاه قدس، با شیوه‌های بدیع و لطیفی سراغ اشرار رفت. به فکر کسی خطور نمی‌کرد روزی بتوان اشرار تفنگ به دست، و تیربار به دوشی که زندگیشان با قاچاق مواد مخدر خو گرفته بود، نه تنها تسلیم بلکه تواب کند.
مردم سیستان و بلوچستان در دهه هفتاد، روزگار سخت پس از جنگ جولان اشرار و قاچاقچیان مواد مخدر، و جان‌فدایی این مرد را بارها به چشم خود دیدند؛ مردی که در کلام و عمل یکی بود؛ و خیرش حتی به اشرار هم رسید .
خبرهای دهان به دهان چرخیده و غیررسمی، که از این مناطق می‌آمد نگران کننده بود. به خصوص اخبار سیستان و بلوچستان. این خبرها برای ملتی که جنگی 8 ساله و تحمیلی را پس از مدت کوتاهی از پیروزی انقلابی نوپا پشت‌سر گذاشته بودند؛ اخبار خوشایندی نبود. بلکه هولناک بود. اما رشادت و حضور به موقع سردار سلیمانی بلافاصله پس از جنگ، در این مناطق، جبهه‌ی جهاد و خدمت دیگری در شرق و جنوب شرق ایران برپا کرد.
مبارزه با اشرار تا دندان ، مسلح پرخطر بود. و بارها جان فرمانده سلیمانی و نیروهایش را به خطر انداخت. به خصوص که کارتل‌های مواد مخدر و فروش سلاح دنیا و منطقه پشت آن بودند اما ارزشش را داشت؛ چراکه ثمره‌اش امنیت بود؛ که به مردم هدیه داده شد.


زهره مومنیان


نظری برای این مطلب ثبت نشده است.

نظر

ارسال نظر برای این مطلب

مطالب مشابه

فرماندهٔ کتاب‌خوان
یکشنبه , 27 آبان 1403

فرماندهٔ کتاب‌خوان

کاغذ را از دستم قاپید...
شنبه , 26 آبان 1403

کاغذ را از دستم قاپید...