مطالب

تسلیم قدرت یا رأفت؟


پنج شنبه , 11 خرداد 1402
تسلیم قدرت یا رأفت؟

عرق، نشسته بر پیشانی­ ام. دستمالی از جیبم بیرون آورده، پاکش می­کنم. گریمور با قلم مو و پودری سریع خود را به من می­رساند. پروژکتورها علاوه بر نور، گرمای زیادی هم دارند. صحنه آماده است. یک میز گرد سفید با دو صندلی آبی رنگ که من و میزبان را روبروی هم قرار داده. مجری با مرتب کردن کتش خطاب به منشی صحنه گفت: « آماده ­ام آقا. بریم.»



– نور، دوربین، حرکت.



سکوت شد. گفتگو شروع می­شود. موضوع برمی­گردد به دهه ۷۰ و مبارزه سردار سلیمانی با اشرار.



– بعضی ها فکر می­کردند اشرار جنوب شرق، چهارتا بیابان گرد بی­سواد بودند، با سلاح­های ابتدایی و قدیمی. تنها در جنوب کرمان در شهرستان کهنوج، طوایف گوناگونی بود و هر طایفه­ ای گروه مسلحی داشت که به گروگان­گیری، نزاع و توزیع مواد مخدر می­پرداخت. اشرار جنوب شرق نزدیک به ۳۲۰ گروه بودند و همگی تا بُن دندان مسلح. از کلاشینکف گرفته تا آرپی­جی و زیکویک و دوشکا و … . گاهی وقت ها مثل یک ارتش سازماندهی شده ستون کشی داشتند و هَل مِن مبارز می­طلبیدند.



– کات



مجری از جا بلند شده، مشغول صحبت کردن با کارگردان است. لیوانی آب ولرم برایم می ­آورند. آب را سر کشیده و تشکر می­کنم.



– حاج آقا آماده ­اید، بریم برای ضبط؟



– بله



سوال­ها یکی پس از دیگری طرح شده و پاسخ­ها به صورت روان و مختصر بیان می­شود.



– هنر حاج قاسم این بود که این قماش آدم را تسلیم قدرت و منطق خودش کرد. چیزی که او با آن مبارزه کرد، یک فتنه بود. فتنه­ ای که سرویس­های اطلاعاتی بیگانه آن را طراحی کرده بودند. کارهایی که اشرار در دهه ۷۰ و در جنوب شرق ایران انجام می­دادند، شما در دهه ۹۰ از داعش دیدید. اشرار هم­زمان با ایجاد ناامنی، سربریدن، قتل و غارت و تجاوز و گروگان­گیری، انجام می­دادند. فتنه ای بود که قصد داشت، امنیت جمهوری اسلامی را از بین ببرد.



مجری در تایید حرف­هایم سرش را مکرراً تکان می­دهد.



– در کلام پایانی، چه چیزی هنگام ضبط رخدادها بیشتر در ذهن­تان مانده؟



– حاج قاسم در مبارزه با اشرار دفعی برخورد نمی­کرد. اینطور نبود که همه را از دم تیغ بگذراند، اوخیلی­ ها را با صحبت اقناع می­کرد. آن جایی از حربه نظامی استفاده می­کرد که مذاکره، نصیحت و پند جواب ندهد. آن موقع دست به اسلحه می­برد. سردسته اشرار آمده بود تامین بگیرد. قرار شد متن امان نامه را جلوی دوربین بخواند و فیلم بگیریم. آدمی که برای خودش خَدم و حَشم داشت و تفنگچی، جلوی دوربین گفت: « من تسلیم دولت جمهوری اسلامیِ قاسم سلیمانی …» ضبط را قطع کردم و گفتم: «نشد. قاسم سلیمانی نه، جمهوری اسلامی ایران.» سه بار گفت و هربار هم همان جمله اول را تکرار کرد. بار چهارم متن را درست خواند: « من تسلیم دولت جمهوری اسلامی ایران هستم.»



مجری با گفتن « اَشِدَّاء عَلَی الکُفَّارِ رُحَمَاء بَینَهُم » برنامه را به پایان می­رساند.



راوی: یوسف امیر شکاری



منبع: برنامه تلویزیونی ملک سلیمان



خدیجه بهرامی نیا
۱


نظری برای این مطلب ثبت نشده است.

نظر

ارسال نظر برای این مطلب