نویسنده
از خدا خواستم حالا که مرا در راه نوشتن قرار داده، به بازوان قلمم قوت بدهد تا از خوبیها بگویم، از زیباییها بگویم؛ زیباییهایی از جنس دین، وطن. در روزگار جنگ تمام عیار فرهنگی، در سیاهنماییها و دروغها، راست ترین واقعیتها را از دینم بگویم. از ایرانم بگویم و تو شدی همه حجّتم. حاج قاسم از تو گفتن سخت است، در عین سادگی. سخت است چون نمیتوانم تو را آنگونه که باید بشناسانم؛ ابرمردی در روزگار خودم. انگار مرا حجاب معاصرت گرفته است. چقدر جذبه نگاهت قلمم را به کرنش وادار میکند.
اما…
از تو گفتن آسان است، مانند تمام کودکان ایران. آنها تو میشناسند و دوست دارند مانند اسطورههای شاهنامه، مانند همه پهلوانها. نه! تو را چون خودت دوست دارند و میشناسند به اندازه پاکیتو و پاکی قلبهایشان. حاج قاسم دعا کن مرا تا با قلمم از شکوه بزرگ تمدن اسلامی بگویم. از جای خالی تو بگویم و فرزندانی که قرار است این جای خالی را پر کنند.
تا چشم کار میکند جای تو خالیست…
فاطمه میری طایفهفرد
۳
نظر
ارسال نظر برای این مطلب