حاج قاسم سلیمانی، هنوز زخمی سال های سخت جنگ بود که از جنوب و مرزهای شرقی خبرهایی رسید. این بار افراد خودفروخته و شرور آتش به جان مردم انداخته بودند. سپاه پاسداران برای اینکه درس خوبی به آنها بدهد، قرارگاهی بهنام «قدس» راه انداخت. در تاریخ ۲۱ آذرماه ۱۳۶۸ حکم فرماندهی این قرارگاه به قاسم سلیمانی دادهشد. او حالا با تجربه های جنگ، تبدیل به مردی سرسخت شده بود. خودش را سرباز وطن میدانست و هر جا و هر زمان نیاز بود، بی معطلی راهی میشد.
فرمانده اینبار باید در جبهه ای دیگر به دفاع میپرداخت. اشرار که آوازۀ قرارگاه را شنیده بودند، به ارتفاعات اطراف زاهدان پناه بردند. سلیمانی تصمیم گرفت این کوه ها را پاکسازی کند. خودش وارد میدان شد. بعد از جلسه با تعدادی از سرای طوایف، بسیاری از آنها وادار به تسلیم شدند. در عوض به آنها امان نامه داد و کار برایشان درست کرد.
بعد هم به جنورب خراسان رفت و به همین شکل امنیت را در آنجا نیز برقرار شد. اما مدتی نگذشت که دوباره در یکی از روستاهای سیرجان کرمان بهنام «نصرت آباد» دوباره اشرار دست به گروگانگیری و کشتار مردم زدند.
قاسم سلیمانی راهی دیار آباء و اجدادی خود شد. او برای تأمین امنیت در «آورتین» که محل تجمع بسیاری از اشرار شده بود، عملیاتی در سه محور بم، کرمان و ایرانشهر طراحی کرد. او و نیروهایش در این عملیات توانستند عدّهای را دستگیر و گروهی را هم بکشند. اما در آن معرکه «عیدوک بامری» از مهلکه فرار کرد.
فرمانده که با عزمی راسخ تصمیم به نابودی این اشرار کرده بود، دستور داد تا طایفۀ کامرانی را ۶۰ کیلومتر پایینتر کوچ دهند. این کار بی سابقه لرزه بر تن تمام منطقه انداخته بود. بعد هم در جلسه ای با سران طوایف در جیرفت به آنها ۱۰ روز مهلت داد تا اشرار را تسلیم کنند. در جلسه گفت: به آنهایی که پروندۀ قتل ندارند مهلت میدهم تا رضایت بگیرند؛ اما اگر طایفه ای تحویل ندهد، مانند طایفۀ کامرانی کوچشان میدهم!
چند روز بعد هم در کهنوج، چنین جلسه ای را گذاشت. همه میدانستند؛ تهدیدش را عملی میکند. وقتی ابروی راستش را بالا بدهد دیگر کسی نمیتواند او را از تصمیمش منصرف کند. چیزی نگذشت که به غیر از یک طایفه، همگی تسلیم شدند. آدم هایی که دسته دسته از کوه ها سرازیر میشدند و اسلحه ها را زمین میگذاشتند و می گفتند: تسلیم قاسم سلیمانی هستیم. او هم به قولش عمل کرد. خودش کشاورز زاده بود و می دانست اگر زمینی باشد تا نانی سرسفره شان ببرند، دیگر سراغ این کارها نمی روند. در یکی از دور افتاده ترین مناطق کرمان، برایشان زمین قطعه بندی کرد صدها چاه به نام«طرح احرار» احداث کرد. تمام نهادها را بسیج کرد تا برایشان امکانات رفاهی فراهم کنند.
قاسم و نیروهایش در بیابان های استان کرمان، سیستان و بلوچستان و جنوب خراسان ماندند و با این روش امنیت را به مرزها برگرداندند. مردم حلاوت و شیرینی امنیت را چشیدند. مردان و زنان در سایۀ این آرامش مشغول کشاورزی شدند. آفتاب آسایش بر سرزمین هایشان می تابید و دیگر کسی نگران از دست دادن همسر و پسرانشان نبود.
بعدها وقتی در مراسم ها آنها را که میدید، بدون ذرّه ای تفاوت در رفتارش نسبت با بقیه، تحویلشان میگرفت. احوالشان را می پرسید و پای حرف هایشان می نشست. اهالی روستای «قاسم آباد» همان اشرار دیروز هستند که به یاد قاسم سلیمانی، روستایشان را شناسنامه دار کرده اند.
فاطمه حسن زاده
۱
نظر
ارسال نظر برای این مطلب