مطالب

به­ یاد قاسم، به ­نام قاسم


پنج شنبه , 2 آذر 1402
به­ یاد قاسم، به ­نام قاسم

حاج قاسم سلیمانی، هنوز زخمی سال ­های سخت جنگ بود که از جنوب و مرزهای شرقی خبرهایی رسید. این بار افراد خودفروخته و شرور آتش به جان مردم انداخته بودند. سپاه پاسداران برای این­که درس خوبی به آن­ها بدهد، قرارگاهی به­نام «قدس» راه انداخت. در تاریخ ۲۱ آذرماه ۱۳۶۸ حکم فرماندهی این قرارگاه به قاسم سلیمانی داده­شد. او حالا با تجربه ­های جنگ، تبدیل به مردی سرسخت شده بود. خودش را سرباز وطن می­دانست و هر جا و هر زمان نیاز بود، بی­ معطلی راهی می­شد.



فرمانده این­بار باید در جبهه­ ای دیگر به دفاع می­پرداخت. اشرار که آوازۀ قرارگاه را شنیده بودند، به ارتفاعات اطراف زاهدان پناه بردند. سلیمانی تصمیم گرفت این کوه ­ها را پاکسازی کند. خودش وارد میدان شد. بعد از جلسه با تعدادی از سرای طوایف، بسیاری از آن­ها وادار به تسلیم شدند. در عوض به آن­ها امان­ نامه داد و کار برایشان درست کرد.



بعد هم به جنورب خراسان رفت و به همین شکل امنیت را در آن­جا نیز برقرار شد. اما مدتی نگذشت که دوباره در یکی از روستاهای سیرجان کرمان به­نام «نصرت­ آباد» دوباره اشرار دست به گروگان­گیری و کشتار مردم زدند.



قاسم سلیمانی راهی دیار آباء و اجدادی خود شد. او برای تأمین امنیت در «آورتین» که محل تجمع بسیاری از اشرار شده بود، عملیاتی در سه محور بم، کرمان و ایرانشهر طراحی کرد. او و نیروهایش در این عملیات توانستند عدّه­ای را دستگیر و گروهی را هم بکشند. اما در آن معرکه «عیدوک بامری» از مهلکه فرار کرد.



فرمانده که با عزمی راسخ تصمیم به نابودی این اشرار کرده بود، دستور داد تا طایفۀ کامرانی را ۶۰ کیلومتر پایین­تر کوچ دهند. این کار بی ­سابقه لرزه بر تن تمام منطقه انداخته بود. بعد هم در جلسه ­ای با سران طوایف در جیرفت به آن­ها ۱۰ روز مهلت داد تا اشرار را تسلیم کنند. در جلسه گفت: به آن­هایی که پروندۀ قتل ندارند مهلت می­دهم تا رضایت بگیرند؛ اما اگر طایفه ­ای تحویل ندهد، مانند طایفۀ کامرانی کوچ­شان می­دهم!



چند روز بعد هم در کهنوج، چنین جلسه ­ای را گذاشت. همه می­دانستند؛ تهدیدش را عملی می­کند. وقتی ابروی راستش را بالا بدهد دیگر کسی نمی­تواند او را از تصمیمش منصرف کند. چیزی نگذشت که به غیر از یک طایفه، همگی تسلیم شدند. آدم ­هایی که دسته ­دسته از کوه­ ها سرازیر می­شدند و اسلحه­ ها را زمین می­گذاشتند و می گفتند: تسلیم قاسم سلیمانی هستیم. او هم به قولش عمل کرد. خودش کشاورز زاده بود و می­ دانست اگر زمینی باشد تا نانی سرسفره ­شان ببرند، دیگر سراغ این کارها نمی­ روند. در یکی از دور افتاده ­ترین مناطق کرمان، برایشان زمین قطعه­ بندی کرد صدها چاه به­ نام«طرح احرار» احداث کرد. تمام نهادها را بسیج کرد تا برایشان امکانات رفاهی فراهم کنند.



قاسم و نیروهایش در بیابان­ های استان کرمان، سیستان و بلوچستان و جنوب خراسان ماندند و با این روش امنیت را به مرزها برگرداندند. مردم حلاوت و شیرینی امنیت را چشیدند. مردان و زنان در سایۀ این آرامش مشغول کشاورزی شدند. آفتاب آسایش بر سرزمین ­هایشان می­ تابید و دیگر کسی نگران از دست دادن همسر و پسرانشان نبود.



بعدها وقتی در مراسم ­ها آن­ها را که می­دید، بدون ذرّه ­ای تفاوت در رفتارش نسبت با بقیه، تحویل­شان می­گرفت. احوال­شان را می ­پرسید و پای حرف هایشان می ­نشست. اهالی روستای «قاسم آباد» همان اشرار دیروز هستند که به­ یاد قاسم سلیمانی، روستای­شان را شناسنامه­ دار کرده ­اند.



فاطمه حسن ­زاده
۱


نظری برای این مطلب ثبت نشده است.

نظر

ارسال نظر برای این مطلب