رسانه های داخلی و خارجی به دلیل نقش بی بدیل سردار سلیمانی، در مدیریت منطقه… از القابی نظیر فرمانده سایه، ژنرال بین المللی وکابوس دشمن، برای توصیف این فرمانده عالی رتبه استفاده میکردند. «ژنرال در سایه» که به توصیف «آسوشیتد پرس» در خط مقدم هم جلیقه ضد گلوله نمیپوشد.
وقتی عکسها و فیلمهای حاج قاسم در خط مقدم در رسانهها و شبکههای اجتماعی پخش شد… گفتم:« حاجی این کار خطرناک است.» جواب داد:« این بچههاییکه درخط مقدم… جانشان را کف دستشان گرفتند؛ و آماده مرگ هستند؛ من خجالت میکشم گوشیهایشان را بگیرم، و بگویم از من عکس نگیرید. که مثلاً جان من به خطر میافتد.[i]»
در این یادداشت مختصر جستارهایی از کتاب «متولد مارس» در مورد شجاعت شهید سلیمانی و خطراتی که از چند قدمی ایشان گذشت؛ و نعمت وجودش را هر چه بیشتر نصیب مردم مسلمان منطقه کرد، آوردهایم.
صد و بیست فرمانده
راوی: سید حسن نصرالله
وقتی داعش به عراق حمله کرد، و بر بعضی از استانهای عراق مسلط شد؛ مشخص شد اوضاع عراق خیلی سخت است… من از بعضی مسئولان عراقی شنیدم که، بسیار از انبارهای سلاح از مهمات…خالی است. وضعیت روحی و روانی هم خوب نبود. حاج قاسم شخصاً به همراه مجموعهای از فرماندهان سپاه، به بغداد رفت. و آنجا با برادران عراقی و گروههای مقاومتی که از قدیم، دائماً با آنها رابطه داشت تماس گرفت…(پس از) فتوای تاریخی حضرت آیتاللهالعظمی سیستانی… حاج قاسم همان وقت از فرودگاه بغداد به دمشق آمد؛ و از فرودگاه دمشق به بیروت… ساعت ۱۲ شب بود که رسید پیش من؛ و گفت: «… من تا طلوع آفتاب ۱۲۰… فرمانده عملیاتی لبنانی از شما میخواهم… در طول بیست و دو سال روابط ما با حاج قاسم، ایشان هرگز از ما چیزی درخواست نکرده بود. حتی برای ایران. این تنها درخواستی بود که از ما کرد؛ و آن هم برای عراق بود… هواپیمای حاج قاسم در حالی دمشق را ترک کرد که حدود پنجاه، شصت نفر فرماندهان میدانی حزب الله همراهش بودند…
آن شب به حاج قاسم گفتم:« حاجی بچهها به من گفتهاند که در راه بغداد به سامرا شما هم در کاروانی که به سمت سامرا میرفته بودهای این کار خطرناکی است.» گفت:« چاره دیگری نبود باید میرفتم که دیگران هم بیایند وقت به شدت تنگ است نمیتوانیم با حسابگری بجنگیم باید با حساب و کتاب دیگری بجنگیم.[ii]»
انفجارخودروی انتحاری
روای: علی عنابستانی در جریان عملیات آزادسازی تکریت… بعد از آمدن حاجی نیروهای عراقی متوجه حضور او شدند… (و برای استقبال) به منطقه آمده انبوهی از نیروها… خودشان را رساندند و جمع شدند…این تجمع نفرات باعث هوشیاری داعش شد… در فاصله بسیار کم، داعش اقدام به فرستادن یک
خودروی انتحاری…از نوع فورد آمریکایی (کرد). ماشین با انتهای سرعت به محلی که حاج قاسم حضور داشت نزدیک میشد. هرچه گلوله به سمت ماشین شلیک میکردند هیچ اثری بر آن نداشت؛ و همه کمانه میکرد. ماشین به صد و پنجاه متری حاج قاسم رسیده بود؛ و شاید ده یا پانزده ثانیه دیگر به ما میرسید. و بعد هم انفجار. درست در همین لحظه، یک هلیکوپتر عراقی که از طریق بیسیم، مطلع شده بود. در آسمان منطقه ظاهر شد؛ و با موشک خودرو انتحاری داعش را هدف قرار داد. و منفجرش کرد.[i]
راوی: شهید حسین پور جعفری
همراه حاج قاسم در منطقهای در سوریه بودیم، که محل خطرناکی… بود. حاجی میخواست با دوربین دید بزند. من یک بلوک که سوراخ داشت را بلند کردم، گذاشتم بالای دیوار، که دوربین حاجی را استتار کند. به محض اینکه بلوک را روی دیوار گذاشتم؛ تک تیرانداز بلوک را هدف قرار داد؛ و…تکههایش روی سر و صورتمان ریخت. حاجقاسم کمی از آنجا فاصله گرفت وقتی دوباره رفت با دوربین دید بزند، این بار گلوله از کنار گوشش رد شد؛ و روی دیوار نشست… بعد از شناسایی برای تجدید وضو وارد یک خانه شدیم. با توجه به اتفاقات قبلی حسم این بود که اوضاع اصلاً مناسب نیست. لذا با اصرار زیاد … راه افتادیم. هنوز زیاد از آنجا فاصله نگرفته بودیم؛ که ناگهان همان خانه کاملاً منفجر شد. در آن حادثه هفده نفر شهید شدند؛ حاجی به من گفت:« حسین؛ امروز چند بار نزدیک بود شهید شویم؛ اما حیف…![ii]»
زهره مومنیان
[i] صفحه ۵۰
[ii] صفحه ۸۴
[i] روایتی از سید حسن نصرالله
[ii] کتاب متولد مارس: جستاری در خاطرات دوستان و همرزمان شهید حاج قاسم سلیمانی، به اهتمام: علی اکبری مزدآبادی، ، مقدمه: محمد علی صمدی، نشر یازهرا (س) ۱۳۹۹ صفحات ۲۹و ۳۰
۲
نظر
ارسال نظر برای این مطلب