قریب دو سال است که از حمله وحشیانه پهبادهای آمریکایی به خودروی شهید سلیمانی و ابومهدی المهندس در فرودگاه بغداد میگذرد. در این دو سال اتفاقات منطقهای و بین المللی زیادی رقم خورده است. پیروزیهای محور مقاومت ادامه داشته و انگیزه نیروهای مقاومت پس از این اتفاق غمبار برای مبارزه با استکبارجهانی و صهیونیسم بین الملل بیشتر شده است. اما در این مسیر نمیتوان خلاء وجود ابرمردی چون سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی را انکار کرد و نادیده گرفت.
نقش فرمانده شهید «قاسم سلیمانی» در منطقه غرب آسیا به طور عام و در کشورهای سوریه، یمن و فلسطین به طور خاص، در واقع تجلی یکی از مهمترین اصول و ارزشهای انقلاب اسلامی ایران به شمار میرفت. جمهوری اسلامی ایران همواره بر ایجاد صلح و ثبات در منطقه تاکید داشته و شهید سلیمانی نیز به عنوان فرزند جمهوری اسلامی برای این مسئله تلاش میکرد.
قاسم سلیمانی، مَرد جبهههای مختلفی بود و یک هدف اصلی و اساسی داشت و آن، حمایت از مسئله امت یا همان مسئله فلسطین بود. او فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود؛ نیرویی که هدف اصلی آن آزادسازی قدس و فلسطین است. شهید سلیمانی با هر مانعی که در مسیر آزادسازی قدس و فلسطین قرار داشت، مقابله میکرد و تمام تلاش خود را به کار میبست تا این مانع را از میان بردارد.[۱]
فقدان وجود ایشان نه تنها برای دوست داران ایشان خسارت بزرگی بود. بلکه دشمنان و عاملان ترور ایشان را نیز با مشکل مواجه ساخت. به دلیل آنکه حاج قاسم وزنه متعادل کننده تنشها و چند دستگیهای منطقه غرب آسیا بود و اقدامات ایشان برای برقراری آرامش، صلح و امنیت در منطقه برای جامعه بینالملل نیز به اثبات رسیده بود.
ترور سردار سلیمانی هزینههای ائتلاف آمریکا با کشورهای منطقهای را افزایش داد. بسیاری از کشورهای منطقهای همسو با غرب به این موضوع واقفند که رویارویی تاکتیکی ایران و ایالاتمتحده بهگونهای اجتنابناپذیر به ظهور چالشهای امنیتی برای آنان منجر شده است. در این فرآیند، پس از ترور حاج قاسم وزن مخصوص قدرت متحدان آمریکا در منطقه کاهش پیدا کرده و آنان به این جمعبندی رسیدند که دنبالهروی از سیاستهای منطقهای آمریکا نهفقط ضریب امنیت ملی، بلکه آینده ساختاری آنان را با چالشهایی بزرگ همراه خواهد ساخت. [۲]
ایالات متحده نگران قدرت محور مقاومت و تضعیف رژیم صهیونیستی بود و تصور میکرد با ترور شهید سلیمانی محور مقاومت شکست بزرگی را متحمل خواهد شد و امنیت رژیم اشغالگر قدس تضمین میشود. در صورتی که ترور شهید سلیمانی نه تنها انگیزه محور مقاومت را برای مبارزه با رژیم صهیونیستی افزایش داد بلکه این رژیم را هر چه بیشتر تضعیف کرد. پیروزیهای فلسطینیها به ویژه در نبرد اخیرشان که به نبرد سیف القدس معروف شد به جامعه جهانی نشان داد رژیم جعلی صهیونیستی توان مقابله با خواسته به حق ملت فلسطین را ندارد.
این در حالی است که آمریکاییها فکر میکردند که اگر ما سردار سلیمانی را در عراق ترور کرده و بتوانیم در آنجا بمانیم، مقاومت حساب کار خود را خواهد کرد؛ چون جایگاه عراق در کل تحولات منطقه اثرگذار است. [۳]اما واقعیت آن است که ترور سردار سلیمانی زمینه شکلگیری قیامهای مردمی علیه حضور نیروهای نظامی آمریکا در عراق را افزایش داده و ایالات متحده مجبور به کاهش نیروها و خروج آنان از عراق شد هر چند هنوز هم با تحریک کردها و تعدادی از نیروهای باقی مانده خود در این کشور سعی دارد عراق را ناامن ساخته و محور مقاومت را با مشکل مواجه سازد اما با هوشیاری و وحدت مردم و مسئولین عراقی، آمریکاییها ناکام خواهند ماند و به هدفشان نخواهند رسید.
همچنین پس از ترور شهید سلیمانی روند افول هژمونی و پرستیژ بین المللی آمریکا افزایش یافته و این کشور با فرسایش دیپلماتیک مواجه شد. شاید موضع رسمی دولتهای همسو با آمریکا حمایت لفظی از این اقدام آمریکا بود اما عملاً همه آنها به این امر واقفند که ترور اینچنینی شخصیتهای ارزشمند یک کشور و منطقه اقدامی غیرمتعارف و غیر قانونی است.
در نهایت باید گفت این ترور سبب شد که کنش متقابل تاکتیکی ایران و افزایش تحرک یگانهای دریایی جمهوری اسلامی در برابر ناوهای نظامی آمریکا در محیط منطقه اعتبار و قدرت استنادی آمریکا را با چالش روبهرو سازد[۴] و زمینه شکلگیری اقدامات متقابل تاکتیکی در آینده را نیز فراهم سازد. بنابراین آمریکا با حرکت تروریستی و غیرقانونی خود و حذف شهید سلیمانی، نه تنها به اهدافش نرسید بلکه متحمل هزینههای زیادی شد که تا قبل از آن بسیاری از اندیشمندان و سیاستمداران آمریکایی آنها را پیش بینی کرده بودند. در واقع خلاء وجود حاج قاسم برای محور مقاومت هزینه معنوی داشت و مقاومت را از برکت حضور فردی تأثیرگذار
محروم کرد اما برای آمریکاییها نه تنها هزینه مادی داشت بلکه اعتبار، پرستیژ و آبروی بینالمللی این کشور را زیر سوال برد. حکیمه زعیم باشی
۱
نظر
ارسال نظر برای این مطلب