در عرض ۴۸ ساعت و به سرعت نور، آن ساختمان را در شهر الهری تجهیز میکنیم. یک مرکز تخصصی زنان و زایمان. کادر درمانی و ماماها هم رسیدهاند، اما کسی برای زایمان مراجعه نمیکند. پس آن همه زن باردار چه شدند؟
موقع ورود شهر، شکم برآمده یکیشان توجهم را جلب کرد، نگران بودم ضربهای به شکمش بخورد، خواستم نانی به او برسانم که دیدم نفر کناری هم همین وضعیت را دارد، گردن میکشم، دختر پشتی هم همین است، این وسط دکتر میگوید: اگر کسی باردار نیست، حتما کودک زیر دوسال دارد. بعد از آمار تلفات زایمانهای منطقه میگوید. البته مرگ و میر فقط در زایمان نیست. اگر جان سالم به در ببرند، بعدها باید با فقر، گرسنگی و وضعیت بهداشتی، دست و پنجه نرم کند.
قرار بود اینجا زایشگاه باشد و در کنارش سایر نیازهای درمانی را برطرف کنیم، اما برعکس شده… مادران پا به ماه مراجعه نمیکنند، وقتی ما میفهمیم بچهای بهدنیا امده که زن قنداق به دست به درمانگاه مراجعه و طلب اغراض میکند. واقعاً برایم سوال شده، سوالی که پاسخش را هیچکس نمیداند.
شب فاطمیه ایت، پیراهن مشکی درآوردهام که صدایی از طبقه پایین، مرا فرا میخواند. رزمندهای ایرانی، زن جوان پابه ماهی را در میدانی در بوکمال، پیدا کرده که از درد به خود میپیچیده، خوشحال ماماها را خبر میکنم. مادرزائو پیش میآید و با چشمان ملتمسانه میگوید: پسرم، پول ندارم، اما عوضش براتون کار میکنم. مگر ما تا حالا بابت خدماتمان پول گرفتهایم! وقتی خیالش راحت میشود میگوید داعش برای هر ولادت، ۱۵۰ هزار لیر میگرفت… این هم جواب همان سوال بیپاسخ!
داعش حتی به مردم خوش و خانوادههایشان رحم نمیکند. برای هر کودک که قرار است یک داعشی تمام معنا شود، موقع تولد این همه پول میگیرد!!
آن وقت اصدقاء، برای خانواده داعشیها امکانات درمانی رایگان فراهم میکند.
أصدقاء، اسمی است که سوریهایی رویمان گذاشتهاند و این صداقت، از خط مقدم میآید، از لبخند حاجقاسم، از دست حمایتگرش، از کمکش…
حاجی و نیروهایش حتی برای خانواده داعشی هم سرپناهند…اگر نبودند، این آمار هر روز بالا میرفت. آمار تلف شدن نورسیدهها بهخاطر اینکه داعشیها با آن همه امکانات، برای نوزادان، هیچکاری نمیکنند.
کتاب همسایههای خانمجان (روایت پرستار مدافع احسان جاویدی از یک تجربه ناب در خاک سوریه) به قلم زینب عرفانیان
نویسنده :مهدیه مظفری
۱
نظر
ارسال نظر برای این مطلب