مطالب

شب ستاره باران


یکشنبه , 6 خرداد 1403
شب ستاره باران
داشتیم آمادۀ خوابیدن می شدیم که آن خبر رسید. چشم دوخته بودیم به زیرنویس تلویزیون و هرلحظه شبکه های اجتماعی را بالاوپایین می کردیم. «وعدۀ صادق» داشت محقق می شد و همۀ دنیا را به خودش خیره کرده بود. دوست مراکشی ام، مریم، به من پیام داد: «خدا قوت ایران. والله که ما خوشحالیم!» با مریم در جریان جام جهانی و صعود تیم ملی مراکش دوست شدم. درست مثل وقتی که از برد تیمش روی ابرها سیر می کرد، آن شب هم سرازپا نمی شناخت. از ذوقش هرچه پست مرتبط در اینستاگرام می دید برای من هم می‌فرستاد. مرتب می پرسید: «هنوز بیداری؟» می گفتم معلوم است که بیدارم. امشب هیچکس نمی تواند پلک روی هم بگذارد: ما از شادی و افتخار، آن ها از ترس و وحشت. کاملا روشن بود که «رژیم صهیونیستی نسبت به گذشته به شدت ضعیف شده است»؛ همانطور که حاج قاسم می گفت.
جنایتکار واقعی
پای پست یکی از خبرگزاری های معروف خارجی که مریم برایم فرستاده بود، بین هزارهزار کامنت «ممنونیم ایران» و «ایران قهرمان واقعی است»؛ چشمم به نظرات «جودی» افتاد. از همان چندکلمه معلوم بود که چقدر عصبانی است. نوشته بود: «فکر کرده اید که فلسطین برای ایران اهمیتی دارد؟ ایرانی‌ها هیـــچ اهمیتی به مسلمان¬ها نمی‌دهند.» خون خونش را می‌خورد که مسلمان‌های دنیا اینطور از چنین کشوری تشکر می‌کنند.
نتوانستم پیامش را بی‌جواب بگذارم. نوشتم: «ایرانی‌ها که خودشان مسلمانند. چطوری ممکن است که به مسلمان ها اهمیت ندهند؟» تقریبا بلافاصله جواب داد: «ایران کشور مسلمان نیست. شیعه است.» تازه برایم جالب شد! جودی که در سوئد زندگی می کرد، سعی داشت یک تنه اطلاعات همه را دربارۀ ایران افزایش بدهد. می‌دانستم خیلی‌ها وقتی سری به بخش نظرات آن مطلب می‌زنند، گفتگوی‌ مان را خواهند دید. وقتی دوباره جواب دادم و دربارۀ مسلمان بودن شیعه ها گفتم، خیلی عصبانی تر شد.
جودی برایم طوماری از جنایات ایران نوشت. می گفت که ایران سال‌ها در سوریه مرتکب جنایت جنگی شده است. می گفت ایران زنان و کودکان بی گناه سوریه را بدون ذره ای رحم و مروت کشته و می گفت که ایران در سوریه دقیقا همان کارهایی را انجام داده است که اسرائیل در غزه. دست آخر هم خیلی مطمئن گفت: «ایران هیچ فرقی با اسرائیل ندارد... اصلا شما و اسرائیل باهم یکی هستید!»
ضعیف ترین، ناتوان ترین
سال 96 بود. ده سال از شهادت «عماد مغنیه» می گذشت. حاج قاسم در مراسم گرامیداشت سالگرد او گفته بود: « هیچ عوامل و آثار پایداری در این نظام [صهیونیستی] دیده نمی‌شود. اعمالی که رژیم صهیونیستی انجام می‌دهد بیانگر ناپایداری این رژیم صهیونیستی است و ما این آثار را دیده و حس می‌کنیم. ما این وحشت و دست و پازدن ها و... را می‌بینیم و این‌ها تلاش‌های مذبوحانه آخرین است. به همین دلیل این نظام پایدار نخواهد بود.»
در تمام مدتی که پیام های جودی را می خواندم و جواب می دادم، تصویر چهرۀ مهربان و چشم های روشن حاج قاسم لحظه ای از ذهنم بیرون نرفت. کسی که در چشم خودش نمک می‌ریخت تا مبادا در غفلتش طفل بی‌گناهی را سر ببرند و اسلحه به دست گرفته بود برای «آن طفل وحشت‌زده بی‌ پناهی که هیچ ملجأیی برایش نیست، برای آن زن بچه‌به‌سینه چسبانده هراسان و برای آن آواره در حال فرار و تعقیب، که خطی خون پشت سر خود بر جای گذاشته است...». حتما سردار هم ستاره باران شدن آسمان را در آن شب تاریخی دیده و لبخند زده بود.
چشم هایت را باز کن!
بعد از ردوبدل کردن چندتا پیام، جودی دیگر جوابم را نداد؛ با اینکه می دانستم آخرین پیامم را خوانده است. لابد او هم مثل من به این نتیجه رسیده بود که ادامه دادن آن مکالمه فایده ای ندارد. هیچ کدام از ما قرار نبود با حرف های دیگری قانع شویم. اینطوری شد که گفتگویمان به پایان رسید، بدون اینکه از او بپرسم آیا حاج قاسم ما را می شناسد یا نه. همان ایرانیِ مسلمان شیعه ای که هرجای دنیا صدای مظلومی را می شنید، فورا به کمکش می رفت. کسی که روح لطیفش حتی مراقب بچه آهوها و جای خواب مرغ و خروس ها هم بود و هرگز ذره ای به کسی ستم نمی کرد. فکر نمی کنم که جودی او را حاج قاسم واقعی را می شناخت.
با گذشت حدود دوهفته، بازهم مکالمۀ من و جودی در نظرات آن پست خوانده می شود و هرازگاهی کسی پیام های من به او را لایک می کند. سروصدای وعدۀ صادق هنوز نخوابیده و بعید است که به این زودی‌ها هم آرام بگیرد. نظامی‌ها، سیاستمدارها، تحلیلگرها و رسانه‌چی‌ها درموردش حرف می‌زنند؛ شاعرها و نویسنده‌ها می‌نویسند؛ مریم‌ها به وقوعش افتخار می‌کنند و جودی‌ها از هیبتش وحشت! انگار آن شب ستاره‌باران، آن قاب تاریخی رد شدن موشک‌ها از فراز مسجد الاقصی، تاریخ را ورق زده و دنیا را به فصل تازه‌ای رسانده است. آن نورها برای یک لحظه، بگویی نگویی من را یاد سریال مریم مقدس و ستاره دنباله‌داری انداخت که برای دانشمندان ایرانی بشارت آمدن مسیح بود. درخشش وعدۀ صادق هم قطعا برای آزاده‌ها و آزادی‌خواهان جهان بشارت‌هایی با خود آورد. بشارت روز و روزگاری که دیگر دور نیست و در آن هیچ گلی در سرزمین زیتون زیر چکمۀ هیچ غاصبی نخواهد بود. و ما برای رسیدن به موعد آن وعدۀ صادق، کماکان بی‌وقفه تلاش خواهیم کرد و خستگی نمی‌شناسیم که به قول حاج‌ قاسم: «ما هیچ شبی نمی‌خوابیم؛ مگر اینکه به دشمن فکر می‌کنیم. این رژیم ماندنی نخواهد بود!»

ریحانه عارف نژاد


نظری برای این مطلب ثبت نشده است.

نظر

ارسال نظر برای این مطلب

مطالب مشابه

تلاش مذبوحانه
جمعه , 21 اردیبهشت 1403

تلاش مذبوحانه

شر اسرائیل را از این جهان کم می کند...
یکشنبه , 16 اردیبهشت 1403

شر اسرائیل را از این جهان کم می کند...

از خون جوانان، ایران شده ایران
چهارشنبه , 25 بهمن 1402

از خون جوانان، ایران شده ایران