مطالب

در دسترس


چهارشنبه , 9 اسفند 1402
در دسترس
همانطور که برای دفاع از این مرز و بوم در صحنه‌های نبرد، سال‌ها حضور داشت پای کار حل مشکلات مردم هم می‌ایستاد. علی‌رغم همه مشغله‌ای که داشت، از جبهه‌ها و درگیری‌ها که کمی فارغ می‌شد، شروع می‌کرد به عملی نمودن وعده‌هایش. قول‌هایی را که داده بود یکی یکی پیگیری می‌کرد تا مردم و به‌ویژه خانواده شهدا، لبخندی به گوشه لبانشان بیاید.
فرقی نمی‌کرد کجا باشد. کرمان، تهران، دمشق، بیروت، بغداد یا... همه جا انگار دفتر کارش بود. حتی توی میدان نبرد، وقتی زمانی به دست می‌آورد به شهید پورجعفری می‌گفت با یکی از مادران یا فرزندان شهدا تماس بگیرد تا احوالشان را بپرسد.
مثل یک پدر
احوال‌پرسی حاج قاسم از این احوال‌پرسی‌های تصنعی یا جلوی دوربینی نبود. یکی‌یکی مسائل ضروری خانواده را می‌پرسید؛ خانواده‌ای که روزگاری روی دست یک مرد می‌چرخیده ولی حالا.....
از اوضاع درس بچه‌ها تا آخرین شرایط اشتغال و.... از جمله چیزهایی بود که به دقت پیگیری می‌کرد. حال روحی فرزندان شهدا را هم می‌سنجید. گاهی برای عوض کردن حالشان، با همان لهجه شیرین کرمانی‌اش مثل یک پدر شوخی ریزی می‌کرد تا کمی فضای دل فرزند شهید عوض شود.
أشداء علی الکفار، رحماء بینهم
وقتی به ایران می‌آمد فرصتی را می‌گذاشت برای سرکشی مستقیم از خانواده شهدا. معمولاً به مادران یا فرزندان شهدا قول می‌داد که به آن‌ها سر می‌زند. روی همین حساب هم بی‌تکلف به خانه‌هایشان می‌رفت.
مردی که در بسیاری از تحرکات و فعالیت‌های ضد آمریکایی منطقه، نقشی اساسی را بازی می‌‌کرد و چوخه‌های ترور موساد و سازمان منافقین به دنبال او بودند، عموی همیشه در دسترس فرزندان شهدا بود.
دست‌به جیب برای انقلاب
این عادت را از همان سال‌های دفاع مقدس در خود پروانیده بود. به خانه شهدای لشکر ثارالله یا خانه سایر خانواده‌های شهدا می‌رفت و از پدرها، مادرها، فرزندان و همسران شهدا دلجویی می‌کرد و دلگرمشان می‌کرد تا ادامه‌دهنده راه نورانی شهیدشان باشند.
آن‌هایی که حاج قاسم را می‌شناسند می‌گویند او از همان بچگی هم این اخلاق‌ها را داشته است. در عین مشکلات مالی و سختکوشی دستش به کار خیر می‌رفت و هم برای خانواده و هم برای دوستان دست‌به‌جیب می‌شد.
وقتی حاج قاسم 12 بهمن 57 سخنرانی می‌کند
همه این کارها را برای خدا و در جهت رشد انقلاب اسلامی می‌کرد. این یعنی شیوه مبارزه او، با تمام دارایی‌اش و توانایی‌هایش بود. پیش از پیروزی انقلاب پای کار پخش کردن اعلامیه‌ها و تصاویر حضرت امام خمینی (ره) بود و برنامه‌های عمال پهلوی را به هم می‌ریخت و روزی دیگر، نقشی متفاوت‌تر را برای پیروزی انقلاب اسلامی رقم می‌زد.
یکی از دوستان شهید سلیمانی می‌گوید حاج قاسم، 12 بهمن 57 که حضرت امام اولین سخنرانی خود را پس از ورود به ایران، در بهشت زهرای تهران انجام دادند، او رادیویی را توی مدرسه خود در قنات ملک آورد و ولوم آن را تا ته زیاد کرد. اینطوری همه در حیاط مدرسه جمع شدند و گزارش رادیو از اتفاقات آن روز را گوش کردند. در جریان همان مراسم، حاج قاسم هم برای مردم سخنرانی کرد.
خوش‌قولی با خدا
رفیق حاجی نقل می‌کند که وقتی رادیو اعلام کرد هواپیمای حضرت امام روی باند فرودگاه نشسته، حاج قاسم سر به سجده فرو برد. تا حاجی سجده کرد، حاضرین در حیاط مدرسه نیز سجده کردند و یک نفر ذکر سجده شکر را بلند می‌گفت و همه تکرار می‌کردند. این یعنی هر جا که هستی، با بیشترین توان خود برای انقلاب و نظام باشی. یک روز با رادیو در میان مردم قنات ملک و یک روز در دمشق و در میان مردم سوریه با سلاح.
این عهدی بود که با خدا بسته بود. این عهد را با دوستانش هم در میان گذاشته بود.
در این مورد یکی از دوستانش نقل می‌کند:
«روزی احمد سلیمانی، یکی از دوستان حاج قاسم در جریان جنگ شهید شد. برای تدفین احمد، خودش به روستا آمد. داخل قبر بود. مرا صدا زد. من رفتم آنجا و دیدم حاجی در قبر ایستاده است.
گفت: بیا پایین داخل قبر. رفتم پایین.
گفت: می‌خواهم کمکم کنی تا پیکر احمد را دفن کنیم. من و حاج قاسم و علیمحمدی داخل قبر بودیم.
بیرون که آمدیم، به من گفت: قبل از پیروزی انقلاب، من و احمد و علی سلیمانی نشستیم و سوگند یاد کردیم در صحنه‌های انقلاب با هم باشیم. بر اساس عهدی که سه نفری با هم بستیم، وارد سپاه و بعد جبهه‌ها و دفاع مقدس شدیم. علی سلیمانی در جریان طریق القدس در بستان در سال ۶۰ به شهادت رسید. در آن عملیات من و احمد زخمی شدیم. الان هم احمد رفت و من ماندم. بر اساس عهدی که با هم بستیم، منتظرم به دوستانم بپیوندم.»
و این، همان مکتبی است که مقام معظم رهبری در مورد آن صحبت می‌کنند. مکتب حاج قاسم؛ همان مکتبی که با الگو قرا دادن آن می‌توانیم فصل جدیدی را از گام دوم انقلاب اسلامی رقم بزنیم.


محمد جواد قائدی


نظری برای این مطلب ثبت نشده است.

نظر

ارسال نظر برای این مطلب

مطالب مشابه

همان‌جا کتاب می‌خواند
دوشنبه , 28 آبان 1403

همان‌جا کتاب می‌خواند

وقتی اتفاقات برما حادث میشد
دوشنبه , 28 آبان 1403

وقتی اتفاقات برما حادث میشد

فرماندهٔ کتاب‌خوان
یکشنبه , 27 آبان 1403

فرماندهٔ کتاب‌خوان