مطالب

بابای خوب یتیمان


یکشنبه , 16 مهر 1402
بابای خوب یتیمان

تصور کنید کسی پدر خودش را از دست داده است. این وقت‌ها پریشانی، پدر صاحب عزا در می‌آورد. تصور کنید دیگر پدر خود را نمی‌بینید. تصورش سخت است ولی این را کسانی که پدر از دست داده‌اند بهتر می‌فهمند.



فرزندان شهدا هم از این قاعده مستثنی نیستند. در زمان انقلاب و جنگ، فرزندان  شهدای انقلاب و ۸ سال دفاع مقدس و امروز فرزندان شهدای مدافع حرم و مدافع وطن، تنها دلخوشی شان این است که پدرشان مهمان امام حسین علیه السلام است ولی امان از فراق. هر چند بالاخره دوری اذیتشان می‌کند ولی توجه شان به این است که پدرشان مهمان سید شهیدان است. گاهی هم که خیلی دلشان تنگ می‌شود، پای خاطرات دوستان پدرشان می‌نشینند و خاطرات جهاد و شهادت پدرشان را از دیدگاه افرادی می‌شوند که در آخرین لحظات، هم‌نفس پدرشان بوده‌اند.



گاهی هم دلخوشی این بچه‌ها، می‌شود علاقه دیگران به پدرشان. مثلاً فرزندان شهدا، عاشق توجه مقام معظم رهبری به شهدا هستند. حتماً فیلم دیدار خانواده شهدا را با رهبری دیده‌اید. دیده‌اید که وقتی خانواده شهدا به‌ویژه فرزندان شهدا با آقا حرف می‌زنند، قطره قطره اشک می‌ریزند. آن‌ها از شوق دیدار آقا و دلتنگی برای پدرانشان گریه می کنند؛ رهبری که زنده نگهداشتن یاد شهدا را کمتر از شهادت نمی‌داند و این را در عمل ثابت کرده است.



پدر برای فرزندان شهدا، پدر بزرگ برای نوه شهدا



حاج قاسم عزیزمان نیز جا پای آقا گذاشته بود. به خانواده شهدا و جانبازان التفات داشت. دائماً به خانه شهدا سر می‌زد و به دنبال حل مشکلات آن‌ها بود. کودکان شهدا را نوازش می‌کرد و برای آن‌ها از خداوند طلب صبر و موفقیت می‌کرد. حتی گاهی نوه شهدا را نیز فراموش نمی‌کرد و تلاش می‌کرد آن‌ها را نیز مورد توجه قرار دهد. این خاطره را حتما به نقل از رهبری شنیده‌اید که در مورد نوه شهید مهدی مغفوری با حزن و بغض می‌فرمودند: زینب، دختر فاطمه‌خانم (مغفوری) {دختر شهید مغفوری}، مریض شد و به عمل جراحی احتیاج پیدا کرد. حاج قاسم، همین که با خبر شد زینب را برای عمل به بیمارستان برده‌اند، ‌با حسین پورجعفری به بیمارستان رفت. سپس با همه مشغله کاری ایستاد تا زینب را عمل کنند. عمل جراحی با موفقیت تمام می‌شود. فاطمه خانم به حاج قاسم می‌گوید: «حالا که خیال‌تان راحت شد، بروید به کارتان برسید»



 حاج قاسم می‌گوید:«من، ‌بابایت را به جای خودم فرستادم؛ حالا به جای او اینجا هستم.»!



 آن قدر می‌ماند تا زینب به هوش می‌آید؛ یعنی برای نوه شهید مغفوری هم پدر بزرگی می‌کند.»



این یعنی حاج قاسم برای فرزندان شهدا پدری می‌کرد حتی برای نوه‌هایشان پدر بزرگی!



حجت‌الاسلام شیرازی در کتاب «حاج قاسمی که من می‌شناسم» می‌گوید: «سردار سلیمانی، ‌عاشق بچه‌های شهدا بود. با بچه‌های شهدا زندگی می‌کرد. با آنها غذا می‌خورد و نشست و برخاست می‌کرد. گاهی با بچه‌های شهدا به کوه یا به زیارت امام زاده‌های تهران می‌رفت. تماس فرزندان شهدا با سردار سلیمانی، خیلی راحت برقرار می‌شد. این برنامه، فقط مربوط به ایران هم نبود. در سوریه و لبنان هم که بود، بچه‌های شهدا با او تماس می‌گرفتند، حرف می‌زدند و مشکلات‌شان را می‌گفتند. حتی روز پنجشنبه‌ای که فردایش شهید شد، این تماس‌ها برقرار بود. وقتی به خانه شهید می‌رفت، بچه شهید احساس می‌کرد پدرش آمده؛ احساس می‌کرد گم شده‌اش را پیدا کرده است».



عمو قاسم شان



حاج قاسم این عشق را حتی هنگام نماز خواندن هم رها نمی‌کرد و این را در تصویری ماندگار از دیدار با خانواده شهدا می‌بینیم؛ تصویری که از ایشان، در هنگام نماز خواندن به یاد مانده است. همان تصویری که حاجی هنگام قنوت از آن کودک گل رزی را می‌گیرد و….



حتی اگر قرار نبود این نوشته را بنویسیم، ارادت شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی به خانواده شهدا خصوصاً کودکانشان مشخص بود؛ آن هم از تعداد خاطرات فرزندان شهدا از ایشان، فیلم‌هایی که از حاج قاسم در ابراز ارادت به جای مانده و حتی عزاداری فرزندان شهدا برای عمو قاسم شان…..



محمدجواد قائدی
۲


نظری برای این مطلب ثبت نشده است.

نظر

ارسال نظر برای این مطلب