ویدئوها

شبی که اَربیل نفس کشید


سه شنبه , 2 دی 1404
سیاهی شب… سنگین‌تر از هر زمان بر اَربیل افتاده بود. شهری که روزی روشن بود، حالا در میان سکوتی سرد فرو رفته… سکوتی که خبر از آمدن طوفان داشت. هیچ‌کس نمی‌دانست صبحی خواهد بود… یا نه.

در دل این تاریکی، صدای ناتوانِ بی‌سیمی می‌پیچید؛ صدایی که از کم‌شدن امید می‌گفت… از قدم‌هایی که نزدیک‌تر می‌شدند. خانواده‌هایی که خانه را پشت سر گذاشتند، با چشمانی که از ترس پر بود؛ و آسمانی که حتی یک پرواز هم برایش نمانده بود.

اما گاهی… سرنوشت، در یک جمله تغییر می‌کند. در تصمیمی کوتاه، در قدمی که برای دیگری برداشته می‌شود. در اتاقی ساده، مردی ایستاد… نه برای جنگ؛ برای آن‌که شهری بماند. برای آن‌که کودکی، صبح را ببیند.

هواپیما در تاریکی نشست… و او تنها از پله‌ها پایین آمد. اما حقیقت این بود: هیچ‌کس تنها نمی‌آید وقتی دلش برای انسان‌ها می‌تپد.

در کنار مردانی خسته، او نشست… چای نوشید… شنید… و تنها یک جمله گفت:
«تا صبح… کنار شما هستم.»

و صبح… آمد. طلوعی آرام، پشت کوه‌های سرد کردستان. صدای شلیک‌ها خاموش شد… سایه‌ها عقب نشستند… و امید، بار دیگر نفس کشید.

آن روز، کسی ادعایی نکرد؛ کسی چیزی نخواست. فقط دستی بود که در تاریک‌ترین شب، چراغی کوتاه شد… تا کودکی دوباره در خیابان‌های اَربیل بازی کند.

این خاک… خاک انسانیت است. و انسانیت، همیشه راهی برای رسیدن پیدا می‌کند.

شبی که اَربیل نفس کشید…
شبی بود که یک انسان، برای انسان‌ها قدم برداشت.»

نظری برای این مطلب ثبت نشده است.

نظر

ارسال نظر برای این مطلب

مطالب مشابه

چرا حاج قاسم الگوی ماست؟
سه شنبه , 2 دی 1404

چرا حاج قاسم الگوی ماست؟

اگر او تروریست بود چرا..
سه شنبه , 2 دی 1404

اگر او تروریست بود چرا..

افتخار دشمنی
دوشنبه , 1 دی 1404

افتخار دشمنی

علمدار
دوشنبه , 1 دی 1404

علمدار