پادکست‌ها

قدم زدن در مرز شهادت


یکشنبه , 4 دی 1401

من آن موقع(تابستان ۶۰) عضو مرکز آموزش سپاه کرمان بودم. آن زمان، مرکز آموزش خودش را مسئول نیروهای حاضر در جبهه می‌دانست؛ چون که هنوز یگان رزم استان تشکیل نشده بود و مرکز آموزش به نوعی صاحب نیروها بود. آن سال‌ها دو واحد در سپاه محوریت داشتند، یکی واحد عملیات و دیگری واحد آموزش؛ که من به همین دلیل، برای سرکشی به نیروها و اطلاع از وضعیت آنها به اهواز رفتم.وقتی ما به خط کرخه کور رسیدیم، خاکریز زده بودند. ما آمدیم برای بازدید از خاکریز. بچه ها آن جا در حدود یک گروهان بودند. من و آقای مهاجرانی با هم آمدیم پشت خاکریز، کمی رفتیم بالا، لب خاکریز ایستاده بودیم و خط عراقی‌ها را نگاه می‌کردیم. ایشان کلاه آهنی هم سرش بود! ناگهان دیدیم که افتاد! تیرخورده بود توی پیشانی اش. فوراً به بیمارستان اعزامش کردیم.کتاب: حاج قاسم، جلد دوم، به اهتمام علی اکبر مزدآبادی



راوی: قاسم سلیمانی
۱

نظری برای این مطلب ثبت نشده است.

نظر

ارسال نظر برای این مطلب

مطالب مشابه

فرماندهٔ کتاب‌خوان
یکشنبه , 27 آبان 1403

فرماندهٔ کتاب‌خوان

کاغذ را از دستم قاپید...
شنبه , 26 آبان 1403

کاغذ را از دستم قاپید...