تصاویر

سی سال است که نخوابیده‌ام اما دیگر نمی خواهم بخوابم


چهارشنبه , 26 دی 1403
سی سال است که نخوابیده‌ام اما دیگر نمی خواهم بخوابم
سی سال است که نخوابیده‌ام اما دیگر نمی خواهم بخوابم. من در چشمان خود نمک می ریزم که پلک‌هایم جرأت بر هم آمدن نداشته باشــد تا نکند در غفلت من آن طفل بی‌پناه را سر ببرند. وقتی فکر می کنم آن دختر هراسان تویی، نرجس اســت، زینب است و آن نوجوان و جوان در مسلخ خوابانده که در حال سربریده شدن است حسینم و رضایم است از من چه توقعی دارید؟ نظاره‌گر باشم، بیخیال باشم، تاجر باشم؟ نه من نمی توانم اینگونه زندگی بکنم.


نظری برای این مطلب ثبت نشده است.

نظر

ارسال نظر برای این مطلب