محمدحسین عاشق شهید همت بود.همیشه با شور و هیجان در مورد او حرف میزد.در مورد اخلاصش،فرماندهی بر دلهایش و …اسم حوزه بسیجی که فرماندهش بود نیز شهید همت بود.در اتاق جلسات بسیج عکس شهید را طوری نصب کرده بود که در مقابلش باشد.یادم هست که یکبار من را دعوت کرد به جلسه خواهران بسیج،دیدم خواهران در یک طرف میز نشسته اند محمدحسین هم همان طرف اما چند صندلی آن طرف تر نشسته است طوریکه در مقابل خواهران نباشد و چهره در چهره نباشند.بعداً دلیلش را پرسیدم گفت: نمیخام رو در روی خانم ها باشم.طوری مینشینم که عکس شهید همت هم در مقابلم باشه و تا سرم را بالا میآورم یاد این شهید و چشمان زیبا و عفیفش من را حفظ کند.بعدها شنیدم در زندگی شخصی و خانوادگیش هم رفتارش را شبیه امثال شهید همت کرده است.این مجموعه وقتی کامل شده و نتیجه میدهد که روز تشییع جنازه اش از دو لب معاون حاج قاسم سلیمانی شنیدم که میگفت:حاج قاسم گفته که او من را یاد شهید همت می انداخت و بخاطر همین دوستش داشتم،این بود که محمدحسین یا همان حاج عمار سوریه شد…
حاج_عمارشهیدمحمدحسین محمدخانی
۳
نظر
ارسال نظر برای این مطلب