مطالب

یک شب توفیق نصیب شد در جوار حاج‌قاسم از سمت روستای قنات ملک به کرمان می‌آمدیم…


شنبه , 30 بهمن 1400
 یک شب توفیق نصیب شد در جوار حاج‌قاسم از سمت روستای قنات ملک به کرمان می‌آمدیم…
یک شب توفیق نصیب شد در جوار حاج‌قاسم از سمت روستای قنات ملک به کرمان می‌آمدیم، راننده بودم و حاجی جلو نشسته بود، سردار تلفنی در مورد عملیاتی در حلب صحبت میکردند و دستور میدادند، در حین صحبت کردن با تلفن گاهی با جدیت؛ و شدت صحبت میکرد تا اینکه تلفن‌شان تمام شد، چون جاده یک بانده بود و مرتب ماشین از روبرو می‌آمد، امکان سبقت گرفتن وجود نداشت برای همین پشت سر یک ماشین قرار گرفته بودم.
سردار بعد از تمام شدن تلفن رو کرد بمن و گفتند: راستی راننده ماشین جلویی را میشناسی؟
گفتم: نه حاجی،
چطور مگه؟
گفتند: ماشینت سو «نور» بالا بود و چشم راننده جلویی را اذیت کردی، دینی بر گردن تو افتاد، فردا باید بروی او را پیدا کنی و از او حلالیت بگیری؛
حالا این حق الناس را چطور میخواهی جبران کنی؟
جا خوردم؛ از این بی‌توجهی خودم به حق‌الناس و دقت سردار به جزییات حقوق مردم تعجب کردم، آن هم درست زمانی که در مورد مسئله مهمی چون آزادی حلب در سوریه صحبت میکرد حواسش به تضییع نشدن حق راننده خودرو جلویی هم بود.
۰


نظری برای این مطلب ثبت نشده است.

نظر

ارسال نظر برای این مطلب