آخرین بار که پیادهرویی اربعین رفته بودم، حاج قاسم هنوز در هوای ما نفس میکشید. در خیلی از گفتوگوها میشنیدم که میگویند: به لطف حاج قاسم و نیروهایش، مسیر پیادهرویی امن است. در دلم برای داشتن این سردار ایرانی به خود و کشورم میبالیدم. اما سال بعدش حاج قاسم جایی میان آسمانها و در کنار اربابش امام حسین(ع) غرق رحمت خدا بود. حاا که جسم او کنامان نبود، بلای کرونا به جان دنیای ما افتاد و راه کربلا هم بسته شد. پیادهرویی در طریق المشایه حسرت دلها شد و روضهها حال و هوای دیگری به خود گرفتند. با اسم او دم میگرفتیم. روضه خوانها به اسم حضرت قاسم که میرسیدند، از بدن اربااربا شدهی حاج قاسم میخواندند و به آرزوی رسیدهاش گریز میزدند. نام قاسم ویژهتر از قبل بر سر زبانها افتاد. جمعهها ۱:۲۰ بامداد قرار عاشقی را رقم زد. هر کس به زبانی و نحوی این لحظه را از او یاد میکند. من و دوستانم قرار گذاشتیم اربعین امسال این ساعت خودمان را به عمود ۴۴۱ برسانیم و به یاد نام او عکسهایش را در آن عمود نصب کنیم و زیرشان بنویسیم: خون تو هنوز میجوشد و ضمانت آزادی این راه بدن صدپارهی تو و یاران همراهت است.
فاطمه حسن زاده
۱
نظر
ارسال نظر برای این مطلب