بعد از شروع عملیاتهای مقابله با داعش، مناطق تسخیر شده کمکم از چنگ داعش رها شدند، از جمله سلیمان بیگ.
ابومصطفی الامامی، میگوید: «بین آمرلی و طوزخورماتو یک منطقه به نام سلیمان بیگ وجود دارد. عملیات از پشت سلیمان بیگ شروع شد و نیروها از این طریق وارد آمرلی شدند و بعد از آزادی آمرلی در مسیر برگشت به جاده اصلی (بغداد – کرکوک) برگشتیم تا در ادامه عملیات سلیمان بیگ را آزاد کنیم، اما در این برهه هنگامه نماز ظهر شده بود. حاج قاسم گفتند که الان وقت نماز ظهر است نماز را بخوانیم، ظرف ۲۰ دقیقه سلیمان بیگ هم آزاد می شود. نماز ظهر و عصر را به جماعت خواندیم. من شخصاً به این زمانی که حاج قاسم برای آزادسازی سلیمان بیگ مشخص کرده بود، اعتقاد خاصی داشتم؛ زیرا حاج قاسم و ابومهدی را آدمهای عادی نمیدانستم، برای همین میخواستم بدانم واقعاً ظرف ۲۰ دقیقه سلیمان بیگ آزاد می شود؟!
دقیقا ۲۰ دقیقه بعد، دیدم بچه های کتائب امام علی(ع)، تکبیرگویان به سمت ما آمدند و به این ترتیب سلیمان بیگ هم آزاد و جاده کرکوک به بغداد باز شد.»
اخلاص و ایمان سردار در آزادسازی مناطق، به قدری بود که ابومصطفی الامامی، هنوز هم با شگفتی و اشکهای جاری از نحوه رها شدن این مناطق میگوید:
«حاج قاسم و حاج ابومهدی در ابتدا مصمم بودند حصار آمرلی را بشکنند و همه گروههای مقاومت و نیروهای مردمی منطقه را به این منظور بسیج کردند. در این برهه جمهوری اسلامی ایران تمامی مرزهای خود را برای ارسال مهمات و تسلیحات و ارسال مشاوران نظامی باز کرده بود.
حاج قاسم و حاج ابومهدی به همراه دیگر فرماندهان مقاومت، مقر فرماندهی را در ارتفاعات «طوز خورماتو» در نزدیکیهای «سلیمان بیگ» قرار داده بودند. یکی از آن روزها وقتی از مقر فرماندهی در ارتفاعات طوز خورماتو با دوربین به آمرلی نگاه میکردیم، یکی از فرماندهان محلی به سپهبد شهید گفت: «حاجی! آمرلی وضعیت وخیمی دارد!»
سپهبد شهید سلیمانی دوربین را گرفت و به سمت آمرلی نظر انداخت و گفت: «من آمرلی را نمی بینم، بلکه کربلای حسین(ع) را میبینم که اهلبیت عصمت و طهارت(ع) در محاصره قرار گرفتهاند». وقتی دوربین را از چشمهایش جدا کرد، صورتش خیس از اشک بود.
زمانی هم که می خواستیم عملیات آزادسازی آمرلی را شروع کنیم، سپهبد شهید گفت: «برویم کربلای حسین (ع) را آزاد کنیم!» ایشان اعتقاد کامل داشت که سرزمین آمرلی مثل کربلا است و معتقد بودند که «کل ارض کربلا و کل یوم عاشورا» و برای همین روی آمرلی نام کربلا گذاشته بود.»
در این آزادسازیهای مناطق، حاج قاسم هربار یک بعد از ابعاد برجسته شخصیتیاش را به نمایش میگذاشت. برای آزاد کردن زرگه، شجاعت سردار همه را به حیرت واداشت. ابومصطفی از تک تیراندازی میگوید که سردار نفسش را برید:
«ما در چند عملیات با حاج قاسم و ابومهدی بودیم، یکی همین علمیات آزادسازی آمرلی و دیگری «زرگه» بود.
از «ینگجه» عملیات شروع شد، در همان ابتدا یک تک تیرانداز داعشی اجازه پیشروی به نیروها برای عبور از پل زرگه را نمیداد و نیروها را زمینگیر کرده بود. در آن لحظات، حاج قاسم شخصاً یک موتور درخواست کرد. موتور را آوردند. سوار موتور شد؛ فرماندهان از او سؤال کردند که میخواهید چه بکنید؟ ایشان گفتند: «هیچ کس حرکت نکند، باید ببینم قضیه چیست تا نیروها بتوانند پیشروی کنند.»
ایشان سوار موتور شد. بچهها التماس میکردند که حاجی شما خودتان را به خطر نینداز، اما ایشان اصرار داشتند که خودشان برای بررسی و شناسایی جلو برود.
یکی از فرماندهان نیروی قدس در محل، بسیار اصرار کرد، اما حاج قاسم از آن همه اصرار ناراحت شد و گفت که خودش باید گره ماجرا را باز کند.
ایشان نزدیک ۲۰۰ تا ۳۰۰ متر خط عملیاتی را دور زد و برگشت. در آن لحظات همه نگران بودند که نکند سردار شهید شود، چون امیدمان در آن لحظات اول خدا و اهل بیت عصمت و طهارت(ع) بود و بعد حاج قاسم؛ زیرا عملاً ایشان فرمانده برجسته دفاع از عراق بودند.
ایشان که برگشت محل دقیق استقرار تک تیرانداز را به نیروها داد و دستور داد نقطه کمین تک تیرانداز را بزنند و اینگونه مکانی را که حاج قاسم مشخص کرده بود، بچهها زدند و تک تیرانداز خاموش شد و نیروها از پل زرگه عبور کردند و دست آخر توانستیم زرگه را آزاد کنیم. ما در این عملیات هیچ خسارتی نه جانی نه مالی ندادیم، حتی مجروح هم نداشتیم.»
مریم فولادزاده
۳
نظر
ارسال نظر برای این مطلب