زمانی که در جنوب شرق مأموریت داشتیم، شب به یک پاسگاه ژاندارمری رفتیم که در روستا بود و قرار بود صبح برای شناسایی حرکت کنیم. آن شب، به علت کمبود جا باید حدود ۱۴ نفر در یک اتاق میخوابیدیم؛ در حالی که فقط یک تخت سربازی در آن اتاق بود. من به گمان اینکه حاج قاسم سلیمانی برای استراحت به اتاق دیگری میرود، قبل از ورود بقیه رزمندهها، روی تخت دراز کشیدم، زمانی که حاج قاسم را در حال ورود به اتاق دیدم، از جا بلند شدم؛ اما حاج قاسم آمد داخل اتاق و از من خواست روی تخت بمانم و همان جا دراز بکشم. من اما با اصرار خواستم که ایشان جای من روی تخت استراحت کنند؛ ایشان خطاب به من گفت:«من فرمانده تو هستم و به تو امر میکنم همان جا بخوابی.» آن شب، حاج قاسم با وجود کمبود جا، به سختی روی زمین خوابید.
راوی: سردار حسین فتاحی
«رفیق خوشبخت ما» /برداشت آزاد/ صفحه ۴۹.
۰
راوی: سردار حسین فتاحی
«رفیق خوشبخت ما» /برداشت آزاد/ صفحه ۴۹.
۰
نظر
ارسال نظر برای این مطلب