از همان دوران کودکی سعی میکرد به همه کمک کند. به خانواده اهمیت زیادی میداد و همین دغدغه نسبت به خانواده باعث شد که در ۱۳ سالگی راهی کرمان شود تا کار کند و بتواند هم بدهی پدرش را بدهد و هم به خانواده در امرار معاش کمک کند. شرایط زندگی آن زمان بسیار سخت بود؛ تا جایی که حتی نان گندم هم به سختی تهیه میشد و مردم با نان جو و حتی ارزن و گاهی فصل بهار و تابستان با چیدن سبزی در مزارع ارتزاق میکردند. من زودتر از حاج قاسم به مرکز استان رفتم. چون در روستای ما فقط تا ششم ابتدایی تدریس و تا سوم متوسطه هم در مرکز شهرستان کلاس برگزار میشد. از سوم تا ششم متوسطه هم را باید به استان میرفتیم. حاج قاسم که به کرمان آمد، اول در یک ساختمانی، کار بنایی را آغاز و پس از مدتی هم در هتلی کارگری کرد. او علیرغم مشکلات اقتصادی و درآمد کم، سخاوتمند بود. وقتی در هتل مشغول به کار شد، به من گفت: صاحبکار ساختمانی که قبلا کار میکردم، مبلغی را باید به من بدهد. تو برو و آن را بگیر. من هم رفتم و آن را گرفتم. وقتی خواستم آن مبلغ را به حاج قاسم بدهم، گفت: این برای خودتان باشد. خرج تحصیل کن.
حاج قاسم برای بدهی پدرش هم مبلغی جمع کرد و در شرایط سخت که ساعتها مسیر تا روستا بود به خانواده رساند. آن زمان تردد به این آسانی نبود. چند روز طول میکشید یک ماشین پیدا شود که به سمت روستا برود. بعد از مدتی، سهراب برادر کوچکش را هم به کرمان آورد تا ادامه تحصیل دهد.
«علیجان سلیمانی»
۰
حاج قاسم برای بدهی پدرش هم مبلغی جمع کرد و در شرایط سخت که ساعتها مسیر تا روستا بود به خانواده رساند. آن زمان تردد به این آسانی نبود. چند روز طول میکشید یک ماشین پیدا شود که به سمت روستا برود. بعد از مدتی، سهراب برادر کوچکش را هم به کرمان آورد تا ادامه تحصیل دهد.
«علیجان سلیمانی»
۰
نظر
ارسال نظر برای این مطلب