با حاج قاسم سر میز صبحانه نشسته بودیم
دو بشقاب آخر را حسین آورد
عمو گفت: حسین بابا بیا با ما صبحانه بخور
تشکر کرد و رفت
چشمهای حاجی خیس شد
پرسیدم عمو چی شد؟
فرمود: بالای بیست سال هست با منه هنوز سر یک سفره نمیشینه…
تولدت مبارک داداش حسین، مرد حیا و معرفت
۰
دو بشقاب آخر را حسین آورد
عمو گفت: حسین بابا بیا با ما صبحانه بخور
تشکر کرد و رفت
چشمهای حاجی خیس شد
پرسیدم عمو چی شد؟
فرمود: بالای بیست سال هست با منه هنوز سر یک سفره نمیشینه…
تولدت مبارک داداش حسین، مرد حیا و معرفت
۰
نظر
ارسال نظر برای این مطلب