مطالب

پیکری که پل شهادت شد


سه شنبه , 22 مهر 1404
پیکری که پل شهادت شد
جان فدا


بچه‌های ورودی سال‌های مختلف در نمایشگاه نقاشی دانشگاه شرکت کرده بودند. برای پرشور شدن هرچه بیشتر نمایشگاه، از دانشجویان فارغ‌التحصیل سال‌های گذشته‌ هم دعوت شده بود.
موضوع نمایشگاه، جنگ بود. استقبال از چیزی که فکر می‌کردم بیشتر شد. تابلویی که من کار کرده بودم؛ کودکی را نشان می‌داد که یک عروسک کثیف و کهنه دستش بودT و از بین خرابه‌های شهر رد می‌شد. قرار بود هر کس پایین نقاشی‌اش، یک لینک از روایتی که او را به ایده نقاشی رسانده بود بگذارد. ایده من از کتابی آمده بود که خانمی از دوران کودکی‌اشT و اوایل جنگ روایت کرده بود. روزی که مجبور شده بود با تنها خواهرش، بدون خانواده‌ی شهیدش از آبادان بروند.
نمایشگاه هشت روز برپا بود. مردم عادی هم به تماشای آثار نمایشگاه آمدند. کارها آنقدر قوی بود که خبر نمایشگاه را خیلی از خبرگزاری‌ها کار کردند. چهار روز بعد از نمایشگاه، مراسم اختتامیه با تاخیر برگزار شد. پنج نفر از اساتید دانشکده هنر و معماری، قرار بود یکی از کارها را به عنوان اثر نمونه معرفی کنند. من و دوستانم حدس‌هایی داشتیم ولی اینکه قطعی بگوییم کدام کار بهتر بوده واقعا سخت بود.
بالاخره لحظه اعلام برنده رسید. نقاشی برتر، مال هم‌اتاقی من بود. تابلوی فاطمه، هاله‌ای از پیکر خونین یک شهید را نشان می‌داد، که در میان موج‌های رودخانه افتاده بود. قطره‌های خون شهید، آب رودخانه را قرمز کرده بود و روی لباس شهید ردی از پوتین دیده می‌شد. تمام سالن ایستاده تشویقش کردند. به لحاظ تکنیکی کار تمیزی از آب درآورده بود.
اول شدن در آن نمایشگاه برایش رزومه خوبی می‌شد. از ته قلبم برایش خوشحال بودم. تابلوی او روایتی را بازتاب می کرد که راوی آن شهید قاسم سلیمانی بود.
شهید سلیمانی از شبی تعریف کرده گفته بود که روز بعدش عملیات داشته‌اند. آن شب یکی از نیروها که به گفته شهید سلیمانی، از عرفان بالایی برخوردار بوده؛ تک تک همرزمانش را خطاب قرار داده و به برخی از آنها می گفته: «شما فردا شهید می‌شی.» بعد به تعدادی دیگر گفته بود: «شماها فردا مجروح می‌شید.» یکی از سرباز‌ها از آن رزمنده درباره عاقبت خودش می‌پرسد. او گفته بود: «همه شما از روی جنازه من عبور می‌کنید.»
حاج قاسم روایت کرده‌اند پس از اتمام عملیات وقتی بچه‌های لشکر از رودخانه عبور می‌کردند با پیکر آن رزمنده مواجه شدند، در حالی که روی سیم‌های خاردار در گذرگاه عبور از رودخانه افتاده بود. فاطمه یاد آن رزمنده را بین ما زنده کرد. یاد مردی که برای وطن، معبر همرزمانش شد.

رقیه پورحنیفه


نظری برای این مطلب ثبت نشده است.

نظر

ارسال نظر برای این مطلب

مطالب مشابه

گریه بی‌خجالت
سه شنبه , 22 مهر 1404

گریه بی‌خجالت

خواست مثل او شهید بشود
دوشنبه , 21 مهر 1404

خواست مثل او شهید بشود

شناسایی با بولدوزر
دوشنبه , 21 مهر 1404

شناسایی با بولدوزر

جایی برای ترس نمانده
یکشنبه , 20 مهر 1404

جایی برای ترس نمانده