صبح میخواستیم عملیات کنیم. نیمه شب گذشته بود؛ یک زیلو انداختم بیرون چادر. هوا سرد و خشک بود، اما سرمایش سوز نداشت. حاجی پتو رویش کشید و لحظه ای بعد خوابید. فرماندهیِ حاج قاسم مخلصانه و به دور از تشریفات نظامی بود. مهربان بود و از طرفی هم مقتدر بود. این خصیصه های پهلوانی او را محبوب دلها کرده بود. البته که در کار نظامی تعارف با هیچ احد و ناسی را نداشت. آسمان شب بی لکه ای ابر، صاف بود و بی انتها.
چیزی نگذشته بود که صدای شیرینگ برخورد چرخ های ماشین با سنگریزه های بیابان آمد؛ گوشم را تیز کردم؛ صدا نزدیک شد. به سرعت از چادر بیرون آمدم. مسئول امن حشدالشعبی بود که آمد و گفت پیغام مهمی آورده. گفتم به من بگو حاج قاسم تازه خوابیده . قبول نکرد و اصرار داشت او را بیدار کنم. من گفتم و هِی او گفت. زیر بار نرفتم و گفتم تازه خوابیده، به خودم بگو. سری به نشانه تأیید تکان داد و گفت: «آمریکایی ها میگن ما صبح بارریزی داریم، عملیات نکنید.» گفت و رفت. بارریزی هوایی گونه ای از ترابری هوایی است که در آن چیزهایی مانند سلاح، تجهیزات یا اعلامیه و … از هواپیمای نظامی یا غیر نظامی بدون فرود از هوا به زمین فرستاده می شود.
صدای جنگنده های آمریکایی سکوت شب را شکسته بود؛ مدام می رفتند و می آمدند. آسمان ماهتابی و روشن بود. حاج قاسم یک ساعتی خوابید و بیدار شد. پتویش را کنار زد و همین که به سمت من برگشت پرسید: «علی! چه خبر؟» لیوان دسته دار چایی انابی رنگ را سمتش گرفتم و گفتم: « فلانی از طرف آمریکاییا پیغام آورده بود.» همانطور که لیوان را به دستش دادم پیام را گفتم. جرعه ای از چای را که خورد، انگار که بی اهمیت ترین حرف دنیا را شنیده باشد، رنگ صدایش برگشت؛ گفت: « آمریکاییا خیلی غلط کردن!» هیچ وقت برای آمریکا تره خُرد نکرد!
راوی: علی خلعتبری
منبع: برنامه تلویزیونی نقش جهان، پخش شده از شبکه افق سیما
خدیجه بهرامی نیا
۱
نظر
ارسال نظر برای این مطلب