مطالب

پدر داماد


دوشنبه , 12 دی 1401
پدر داماد

سختی‌های زیادی کشیدم تا تنها پسرم ، علی، را بزرگ کردم.سه سال همسر و دخترم در بستر بیماری بودند.من ، هم مرد خانه بودم، هم مادر خانواده،علی مدرسه می‌رفت و من هم هر صبح می‌رفتم برای کار کردن سر کوره‌ی آجرپزی. هنوز انقلاب نشده بود که همسر و دخترم فوت کردند .پس از آن ، هیچ پولی نداشتیم.روزها با یک قرص نان سپری می‌کردیم. علی می‌گفت:مادر، خدا دارد ما را امتحان می‌کند!



در یک خرابه زندگی می‌کردیم، و علی فقط یک دست لباس داشت. وقتی آن را می‌شستم ، لباس دیگری برای پوشیدن نداشت.در سرما برهنه طاقت می‌آورد تا لباس‌هایش خشک شود.گذشت تا پیروزی انقلاب و جنگ . در زمان جنگ، یک روز حاج قاسم آمد و گفت :می‌خواهم علی را داماد کنم ! گفتم : علی داماد نمی‌شود. گفت :می شود.گفتم :می‌خواهد بعد از جنگ عروسی بگیرد . گفت: من راضی اش می‌کنم. گفتم : اگر این کار را بکنی، ثواب کرده‌ای. علی آمد. پرسیدم، حاج‌قاسم می‌گوید تو راضی شده‌ای عروسی کنی؟!گفت :تا خدا چه خواهد.پرسیدم : کسی را در نظرداری؟ گفت : به وقتش متوجه می‌شوی. چند روز بعد فهمیدم دختر آقای کیانی را در نظر گرفته. من آن‌ها را نمی‌شناختم؛ ولی علی با رضا و کاظم، برادرهای عروسم، رفاقت داشت. آن‌ها هم رزمنده بودند .قول و قرار گذاشتیم و شب رفتیم برای خواستگاری. حاج‌قاسم هم توی مراسم آمد و گفت : این علی شهید زنده است. مال و منالی در بساط ندارد. چیزی ندارد؛ اما آدم غیرتمند و صاف و صادقی ست. اگر راضی هستید با او وصلت کنید، همین‌جا بگویید؛ نیستید هم بگویید.



کتاب سیمای سلیمانی/نوشته:علی شیرازی/راوی:سکینه پاکزاد عباسی مادر شهید علی شفیعی



نفیسه طاهری
۰


نظری برای این مطلب ثبت نشده است.

نظر

ارسال نظر برای این مطلب

مطالب مشابه

غیرت انسانی
دوشنبه , 21 آبان 1403

غیرت انسانی

در وجود زنده و پاینده شد...
یکشنبه , 20 آبان 1403

در وجود زنده و پاینده شد...