آمدم دیدنت.میدانستم سرت حسابی شلوغ است.کنارت نشستم.امروز نوبت منه و باید حرف دلم رو بگم.خندیدی.خب بفرماوقتی خبر شهادت حاج احمدکاظمی رو شنیدی، با همه صبوریت شکستی.وقتی عماد مغنیه شهید شد، چند روز خونه نشین شدی،حالا اگه شهید بشی من باید چکار کنم؟اصلاً چطوری باید تحمل کنم؟تبسم زیبایی روی لب هایت نشست و سکوت کردی،کمی بعد برای اولین بار درطول سال ها رفاقتمان از خودت گفتی.مهدی! همه بچه های بسیجی لشکر رو شفاعت میکنم …
نقل از:رزمنده جانباز داوود جعفری (مهدی)،سردار سلیمانی از دریچه خاطرات ،فکه ۲۰۲ش
۱
نظر
ارسال نظر برای این مطلب