این جمله را دختر شهید از زبان پدر میگوید. شهید علی آقازاده نژاد. یک آقازاده تمام معنا... فرزند خلف آقای عالمیان، امیرالمؤمنین (علیهالسلام)
فاطمه، زهرا و صالحه، بدون اینکه اشک توی چشمانشان حلقه بزند، روی جایگاه ایستادهاند و یکیشان دردودلهایش را با پدر، برای همه میخوانند و صدای گریه مستعمین، هر از گاهی بلند میشود. از خواهری میگویند که چندوقت دیگر به آنها خواهد پیوست و جمع دخترانهشان را کامل کند، البته بدون پدر و شاید برای همین قرار است نامش را زینب بگذارند که بشود یادگاری پدر.
دختر شهید، با این بیت خطاب به امامخامنهای کلامش را تمام میکند: «دل من اگر چه بشکست، به فدای روی ماهت/ سر خُم می سلامت، شکند اگر سبویی»
علی آقازاده نژاد، سال 1359 در روستای حاجیآباد آقا (شهر قنوات) استان قم، بهدنیا آمد و بزرگ شد. برادر بزرگترش عباس، سال 44 بهدنیا آمد و سال 66 در عملیات کربلای 8 به شهادت رسید.
قسمت نبود برادر کوچکتر، برادر بزرگتر را ببیند و چند ماه بعد از شهادت او، متولد شد و شاید به یاد برادر شهیدش، نامش را ابوالفضل گذاشتند. علی، سال 79 به سپاه پیوست. عکسهای جوانیاش در جمع رزمندگان تفحص، نشان میدهد از همان اول دوست دارد راه برادر را ادامهدهد.
برادر کوچکتر هم عضو لشگر فاتحین محمد رسول الله شد و چندین بار توفیق اعزام به سوریه داشت. اما جسمش درگیر بیماری سرطان شد و بعد 8 ماه، در اول آذر 1397، برای همیشه رفت و به آرزویش که حضور مجدد در سوریه بود، نرسید و در حوالی برادر به خاک سپرده شد.
حالا علی مانده با خاطرات دو برادر... قطعاً تاب ماندن دیگر ندارد. قبل از او عباس و ابوالفضل هم بودند و رفتند... پایش را میگذارد جای پای برادرانش.
در تاریخ 30 دی 1402 در پی تجاوز آشکار نیروی هوایی رژیم صهیونیستی به سوریه و حمله موشکی به ساختمانهای محل استقرار و سکونت مستشاران ایرانی در سوریه در محله المزه دمشق، به همراه 4 ایرانی دیگر و چند شهروند و نظامی سوری به شهادت میرسد.
حالا حتما! به آرامش رسیده... برادران به استقبالش آمدهاند و ما ماندیم و خاطراتی کم، کوتاه از زندگی او... حرفهای پدر شهید و گریههای مادرش هنگام وداع، نشان میدهد اصلاً پشیمان نیستند و دفاع از انقلاب، برایشان در حد حرف نیست.
گوارای وجودتان «عند ربهم یرزقون»
نویسنده: مهدیه مظفری
فاطمه، زهرا و صالحه، بدون اینکه اشک توی چشمانشان حلقه بزند، روی جایگاه ایستادهاند و یکیشان دردودلهایش را با پدر، برای همه میخوانند و صدای گریه مستعمین، هر از گاهی بلند میشود. از خواهری میگویند که چندوقت دیگر به آنها خواهد پیوست و جمع دخترانهشان را کامل کند، البته بدون پدر و شاید برای همین قرار است نامش را زینب بگذارند که بشود یادگاری پدر.
دختر شهید، با این بیت خطاب به امامخامنهای کلامش را تمام میکند: «دل من اگر چه بشکست، به فدای روی ماهت/ سر خُم می سلامت، شکند اگر سبویی»
علی آقازاده نژاد، سال 1359 در روستای حاجیآباد آقا (شهر قنوات) استان قم، بهدنیا آمد و بزرگ شد. برادر بزرگترش عباس، سال 44 بهدنیا آمد و سال 66 در عملیات کربلای 8 به شهادت رسید.
قسمت نبود برادر کوچکتر، برادر بزرگتر را ببیند و چند ماه بعد از شهادت او، متولد شد و شاید به یاد برادر شهیدش، نامش را ابوالفضل گذاشتند. علی، سال 79 به سپاه پیوست. عکسهای جوانیاش در جمع رزمندگان تفحص، نشان میدهد از همان اول دوست دارد راه برادر را ادامهدهد.
برادر کوچکتر هم عضو لشگر فاتحین محمد رسول الله شد و چندین بار توفیق اعزام به سوریه داشت. اما جسمش درگیر بیماری سرطان شد و بعد 8 ماه، در اول آذر 1397، برای همیشه رفت و به آرزویش که حضور مجدد در سوریه بود، نرسید و در حوالی برادر به خاک سپرده شد.
حالا علی مانده با خاطرات دو برادر... قطعاً تاب ماندن دیگر ندارد. قبل از او عباس و ابوالفضل هم بودند و رفتند... پایش را میگذارد جای پای برادرانش.
در تاریخ 30 دی 1402 در پی تجاوز آشکار نیروی هوایی رژیم صهیونیستی به سوریه و حمله موشکی به ساختمانهای محل استقرار و سکونت مستشاران ایرانی در سوریه در محله المزه دمشق، به همراه 4 ایرانی دیگر و چند شهروند و نظامی سوری به شهادت میرسد.
حالا حتما! به آرامش رسیده... برادران به استقبالش آمدهاند و ما ماندیم و خاطراتی کم، کوتاه از زندگی او... حرفهای پدر شهید و گریههای مادرش هنگام وداع، نشان میدهد اصلاً پشیمان نیستند و دفاع از انقلاب، برایشان در حد حرف نیست.
گوارای وجودتان «عند ربهم یرزقون»
نویسنده: مهدیه مظفری
نظر
ارسال نظر برای این مطلب