اول اولش غلام امام حسین که نبود. غلام ابوذرغفاری بود و تا ابوذر نفس میکشید جون به او خدمت میکرد. بعد از شهادت ابوذر، پیش امام علی علیه السلام آمد و مولا هم او را به اباعبدالله بخشید. دست تقدیر اینطور بود که بیاید کربلا و اسمش توی زمره شهدا باشد. خدا خیلی خاطرش را میخواسته لابد. جون شب عاشورا سلاح آماده می کرد و مشغول ادوات جنگی بود. مشهور بود که جون تعمیر سلاح بلد است و یکی از مهارت هایش همین بود. جنگاوری آن زمانها هنر مردان بود و آبروی قبایل. اما غلامان از این جور مهارت ها یا بهره ای نداشتند یا اگر هم بلد بودند خیلی کم. نه آنقدری که در تاریخ بنویسند. جون اما نه تنها جنگاور بود که تعمیر و نگه داری از سلاح را هم بلد بود. این هنر وقتی او را در میان عاشوراییان می بینیم اهمیت بیشتری می گیرد. وقتی قرار باشد مسیر زندگی ات طوری رقم بخورد که کربلا باشی، باید آماده چنین میدانی شده باشی. جون در تمام عمرش کوشیده بود کسی باشد که به درد امام زمانش بخورد. کسی که نه تنها خلق وخوی محمدی را ذره ذره مشق کند بلکه آماده دفاع از امامش هم باشد. و بالاخره روز کربلا، این مسیر چند ساله به بهشت رسید. عاقبت جون توانست این همه تلاش و علاقه را از نیام بیرون بکشد و مثل برق شمشیرش چشم دشمن را کور کند. این مسیر همان راهی بود که حاج قاسم می رفت. از نوجوانی ورزشکار بود و ورزش پهلوانی کار می کرد. نوجوانی و جوانی اش که به جنگ گره خورد، فرماندهی خیلی از عملیاتها از جمله کربلای پنج را هم برعهده گرفت. حاج قاسم هم می دانست که روزی باید بدرد امامش بخورد. آدم پشت میز نشین و اتو کشیده که به درد میدان دفاع نمی خورد. پیامبر اکرم(ص) هم که می فرمود مردان اسب سواری و شنا آموزش ببینند در راستای همین آمادگی بود. مرد شیعه دست کم اگر جنگاوری نمی داند باید ورزیدگی جبهه جهاد را داشته باشد. حاج قاسم هم همین طور بود. یک ورزشکار تمام عیار که در صحنه جنگ بعد از شجاعت مثال زدنی اش، در نظامی گری مهارت داشت.
نویسنده : حکیمه سادات نظیری
۱
نظر
ارسال نظر برای این مطلب