زمانی که برای عیادت از مادر همسرش
به بیمارستان آمده بود؛ معلم بازنشستهای به
او مراجعه کرد و گفت که دبیری بازنشسته
هستم و هزینه
وقتی ایشان به کلمهی «هزینه» رسید
حاجقاسم گفت:«شما دیگر چیزی نگویید!»
حاجی رو به من کرد و گفت:«کار این بنده خدا
را حل کنید.» من به معلم بازنشسته گفتم
که شما میتوانید به پذیرش مراجعه کنید و
بگویید به حساب قائم پناه و بعد هم پرونده را
ترخیص کنند و بروید؛
حاجی رو به من کرد و گفت:«چرا اینطور گفتی؟
اين خانم دبیر است. نباید شخصیت
او را شکست. نباید خودش به پذیرش مراجعه
کند. نباید حرمت او شکسته شود.»
حاجی به من گفت:«خودت باید به پذیرش
بروی و بگویی که حساب پرونده این خانم
با من است و پرونده او را ترخیص کنند»
من سالهای زیادی با مراجعین کم برخوردار
مواجه بودم و تا آنجا که میتوانستم
کمک شان میکردم اما تا به آن زمان به این
نکته توجه نکرده بودم و این نکته سنجی
حاج قاسم برایم درس بود
آن روز حاج قاسم اجازه مشایعت به من نداد
و گفت برو و کار این بنده خدا را انجام بده
و نیازی نیست که همراه من بیایی
راوی: غضنفر قائمپناه
به بیمارستان آمده بود؛ معلم بازنشستهای به
او مراجعه کرد و گفت که دبیری بازنشسته
هستم و هزینه
وقتی ایشان به کلمهی «هزینه» رسید
حاجقاسم گفت:«شما دیگر چیزی نگویید!»
حاجی رو به من کرد و گفت:«کار این بنده خدا
را حل کنید.» من به معلم بازنشسته گفتم
که شما میتوانید به پذیرش مراجعه کنید و
بگویید به حساب قائم پناه و بعد هم پرونده را
ترخیص کنند و بروید؛
حاجی رو به من کرد و گفت:«چرا اینطور گفتی؟
اين خانم دبیر است. نباید شخصیت
او را شکست. نباید خودش به پذیرش مراجعه
کند. نباید حرمت او شکسته شود.»
حاجی به من گفت:«خودت باید به پذیرش
بروی و بگویی که حساب پرونده این خانم
با من است و پرونده او را ترخیص کنند»
من سالهای زیادی با مراجعین کم برخوردار
مواجه بودم و تا آنجا که میتوانستم
کمک شان میکردم اما تا به آن زمان به این
نکته توجه نکرده بودم و این نکته سنجی
حاج قاسم برایم درس بود
آن روز حاج قاسم اجازه مشایعت به من نداد
و گفت برو و کار این بنده خدا را انجام بده
و نیازی نیست که همراه من بیایی
راوی: غضنفر قائمپناه
نظر
ارسال نظر برای این مطلب