مطالب

موضع قاطع حاج قاسم درباره آزادی گروگان‌های ناجا


شنبه , 26 خرداد 1403
موضع قاطع حاج قاسم درباره آزادی گروگان‌های ناجا
در روزگار مبارزه با اشرار در جنوب شرق، تعدادی از سربازها نیروی انتظامی را اشرار ربودند. حاج قاسم، پیاده و هوایی، منطقه را قرق کرد. خواب را بر خود حرام کرد تا این سربازها را آزاد کند. البته مسئولیت اصلی سربازها با نیروی انتظامی بود، اما حاجی گفت آبروی نظام است، بچه‌های این مردم هستند؛ باید آن‌ها را نجات دهیم. به هر طریقی بود این بچه‌ها را صحیح و سالم آزاد کرد. بعد از آزادسازی تمام این خانواده‌ها تماس می‌گرفتند و از حاجی تشکر می‌کردند. این عزیزان جان‌شان را مدیون حاج قاسم بودند.

ذکر ماجرا به روایت سردار حسین فتاحی
سردار حسین فتاحی، آن روزها فرمانده‌ی یکی از گردان‌های لشکر ۴۱ ثارالله بود. لشکری که در کربلای۵ بسیاری از فرماندهان خود را ازدست داد. فتاحی از زمان جنگ تحمیلی در کنار حاج قاسم بود و پس از پایان جنگ و در مقابله با اشرار جنوب‌شرق ایران نیز پا به پای حاج قاسم حضور داشت.
یکی از عملیات‌های موفق حاج قاسم، آزادی 80 نفر از سربازان نیروی انتظامی بود؛که توسط اشرار به گروگان گفته شده بودند. این سرباز‌ها در زابل آموزش می‌دیدند. با اتوبوس در حال حرکت به سمت زاهدان بودند. وقتی دشتک را رد می‌کنند در ارتفاعات پاسگاه کوله سنگی، 70 نفز از نیروهای «حمید نهتانی» و «نور محمد نارویی»، کمین می‌زنند. ساعت 3 بعد از ظهر، این سرباز‌ها را گروگان می‌گیرند. آن روزها من در بم بودم و حاج قاسم درکرمان حضور داشتند.
هر دو به همراه نیروهایمان، سمت پاسگاه کوله سنگی حرکت کردیم. صبح روز بعد به زاهدان رسیدیم؛ و کار جستجو به فرماندهی حاج قاسم آغاز شد. این کار تا مرز پاکستان و افغانستان ادامه داشت؛ و حاج قاسم با هلی کوپتر به گشت زنی ادامه داد.
روز دوم یکی از سرباز‌ها که گروگان گرفته شده بود را پیدا کردند. این سرباز توانسته بود از دست اشرار فرار کند. وقتی با او صحبت کردیم فهمیدیم گروگان‌ها را به روستای رباط افغانستان، منتقل کرده‌اند. موضوع را به حاج قاسم گزارش دادیم. حاجی دستور داد به همراه تیپ سلمان وارد خاک افغانستان شویم؛ و روستا را محاصره کنیم. غروب این‌ها از پشت سر به ما حمله کردند. اما با مقاومتی که توانستیم انجام دهیم؛ بسیاری از نیروهای آنها کشته شده یا فرار کردند. متاسفانه شب برخی از نیروهای دشمن توانسته بودند از مقابل ما عبور کنند؛ و ما متوجه این کار نشده بودیم.
روز سوم حدود ساعت 11 یکی از اشرار که جا مانده بود و اورکت سرباز نیروی انتظامی را پوشیده بود بازداشت کردیم. او را بازجویی کردیم به حرف آمد و گفت دیشب نیروهایشان از اینجا عبور کرده‌اند. حالا باید چکار کنیم؟ یک ریسک بسیار بزرگی باید انجام می‌شد. سردار حامد از طرف حاج قاسم دستوری برای من آورد. حاجی گفته که نیروهای ما 80 کیلومتر داخل خاک افغانستان بروند؛ و روستا را دور بزنیم؛ که اشرار نتوانند گروگان‌ها را خارج کنند. من مخالف این کار بودم؛ رفتم پیش حاج قاسم و منطقه را برایشان تشریح کردم. حاج قاسم هم کل کار را به خودم سپرد. در نهایت با فرماندهی حاج قاسم توانستیم سرباز‌های نیروی انتظامی را از دست اشرار نجات دهیم. حاج قاسم 20 دقیقه به اشرار فرصت داد تا گروگان‌ها را آزاد کنند که اگر این کار نمی‌کردند اعلام کرده بود تمام روستا را روی سر اشرار خراب خواهد کرد.


زهره مؤمنیان


نظری برای این مطلب ثبت نشده است.

نظر

ارسال نظر برای این مطلب

مطالب مشابه

فرماندهٔ کتاب‌خوان
یکشنبه , 27 آبان 1403

فرماندهٔ کتاب‌خوان

کاغذ را از دستم قاپید...
شنبه , 26 آبان 1403

کاغذ را از دستم قاپید...