از سال ۹۵، تصمیم بر این شد که بدر جهت گسترش و جهانیکردن مراسم نیمهشعبان در مجلس مقدس جمکران، هر سال یک شخصیت بینالمللی را به عنوان مهدی یاور معرفیکنیم. نامواره و تندیش هم طراحی شد.
سال اول سیدحسن نصرالله و در سال دوم شیخ زکزاکی انتخابشدند؛ اما آن بزرگواران، نتوانسته به ایران بیایند و شاگردانشان آمدند. پیشنهادشد شخصیتداخلی انتخابشده تا بتواند به این مراسم بیاید. اما تولیت مجلس، تأملی کرده و نظرشان روی فرمانده حشدالشعبی بود. بعد هم گفتند در کنار او، سردار سلیمانی را هم معرفی کنید. ابتدا حاجقاسم اول نپذیرفت و بعد از سهبار صحبت و مذاکره، سرانجام قبول کرد اسمشان اعلام شود، اما گفتند در مراسم حضورپیدا نمیکنند؛ دلیل عدم حضور را آن موقع نفهمیدم.
به هر حال بعد از آن، با ابومهدی المهندس، ارتباط گرفته و دعوتنامه رسمی مسجد مقدس جمکران را به او رساندیم. یک هفته بعد از ارسال دعوتنامه، او با من تماس گرفت، سلام رساند و گفت حتماً در مراسم شرکت میکنم. خیالمان راحتشد. تا سهروز قبل مراسم هم ارتباط داشتیم و یکباره همه راهها قطعشد. نگران شدم نکند حضور پیدا نکنند. همزمان هم اعلام شد که معاون او ترورشدهاست. تقریباً مطمئنبودم نمیآید. موضوع را با حاجآقا رحیمیان، تولیت مسجد درمیان گذاشتم. اما جواب داد: «اگه ابومهدی قول داده مطمئن باشین میاد.»
ساعت ۱۵ با رابط ایرانیاش تماس گرفتم و کلا بیخبر بود. باز هم ناامید شدم. ساعت۱۸ خودش زنگ زد هواپیمای ابومهدی به زمین نشست. حالا نگران بودیم برای ساعت ۲۱ و شروع مراسم به مسجد جمکران، میرسد؟ جلسه مهمی در قم داشتند و گفتند بعد جلسه میآیم. اصرار کردم بهخاطر شلوغی مسیر، شخصاً دنبالش بروم.
ساعت۲۱ جلسه تمام شد. ابومهدی، از جمعیت چند هزار نفری شگفت زده شد و تعبیر کرد اربعین، عراق شلوغ میشود و نیمهشعبان، ایران. این وسط یکی هم زنگ زد و گلایه کرد الان ایرانی، چرا به ما سر نمیزنی و او جواب داد قول دادم جمکران بروم. بعداً فهمیدم همسرش بود. بالاخره ساعت ۲۳:۰۵ به مقصد میرسیم.
مراسم دقیقاً به لحظه اعلام اسم مهدییار رسیده بود. مجری با دیدنش، او را معرفیکرد. حالا نوبت مهدییار سال بود که چند جملهای مهمانان را به فیض برساند. دو نکته مهم صحبتهایش، نقش ولیفقیه بود و کمکهای حاجقاسم در عراق.
*
بعدها یک بار در جلسهای از حاج قاسم سؤال گوشهذهنم را پرسیدم که چرا نیامد. جواب داد اگر من هم در آن مراسم بودم، شخصیت ابومهدی تحتالشعاع حضورم قرار میگرفت و دوست نداشتم این اتفاق بیفتد.
مهدیه مظفری
۲
نظر
ارسال نظر برای این مطلب