یکی از روزهایی که نزدیک عملیات سرنوشت ساز حلب بود حاج قاسم رزمندگان را جمع کرده بود و برایشان صحبت میکرد.
به آنها میگفت ، سعی کنید روی پای خودتان باشید. تلاش کنید خَلَف صالحی برای پیشینیانتان باشید و...
در اثنای صحبت های حاج قاسم یکی از برادران مدافع حرم که ظاهراً حاج قاسم را نمیشناخت از انتهای جمعیت بلند شد و فریاد زد ،
حاج آقا ! ، تو که این قدر ما را موعظه میکنی خودت گروه چندی؟!
ما همه مات مانده بودیم.
از شدت تعجب و ناراحتی زبانمان بند آمده بود. تا آمدیم خودمان را جمع و جور کنیم و حرفی بزنیم دیدیم حاج قاسم شروع کرد به جواب دادن ،
من گروه صفر هستم ، گریه می کرد و میگفت ،
من هنوز لیاقت پیدا نکردم...
به آنها میگفت ، سعی کنید روی پای خودتان باشید. تلاش کنید خَلَف صالحی برای پیشینیانتان باشید و...
در اثنای صحبت های حاج قاسم یکی از برادران مدافع حرم که ظاهراً حاج قاسم را نمیشناخت از انتهای جمعیت بلند شد و فریاد زد ،
حاج آقا ! ، تو که این قدر ما را موعظه میکنی خودت گروه چندی؟!
ما همه مات مانده بودیم.
از شدت تعجب و ناراحتی زبانمان بند آمده بود. تا آمدیم خودمان را جمع و جور کنیم و حرفی بزنیم دیدیم حاج قاسم شروع کرد به جواب دادن ،
من گروه صفر هستم ، گریه می کرد و میگفت ،
من هنوز لیاقت پیدا نکردم...
نظر
ارسال نظر برای این مطلب