نام حاج قاسم در هر نقطه جهان و در میان هر دین و آیینی برده شود، چهره مردی در اذهان تداعی میشود که پیامآور صلح و انسانیت است. مردی که نه در قاب رسانه و پشت میکروفن ندای آزادی مظلومان و دفاع از حقوقشان را سر میداد، که خود اول شخص حاضر در میدان در هر نقطه جهان برای رویارویی و مقابله با دشمنان بود. همین منش حاج قاسم بود که از او شخصیتی کاریزماتیک، مردمی، شجاع، فراجناحی و فراملی ساخت، شخصیتی که نظیر او را در جهان معاصر کمتر میتوان پیدا کرد. اندیشه عقلانی و عقلانیت نهفته در حاج قاسم به اندازهای است که حتی مسیحیان و دروزیها، چون پروانه گرداگرد وجود او میگشتند و حتی بعد از شهادت سردار، هنوز هم در مراسمهای آیینی خود، نام و خاطره او را زنده نگه داشتهاند، زیرا او بود که فرهنگ مقاومت را برای دفاع از مظلومان و ایجاد برابری و عدالت در جهان به کار گرفت و به دلیل غلبه عطوفت انسانی و ایمانی از هرگونه آسیب و متضرر شدن شهروندان عادی جلوگیری کرد.
برای سردار راست و چپ و مسلمان و غیر مسلمان فرقی نداشت و همین امر پیوند و علقه خاصی میان او و پیروان سایر مذاهب و ادیان و اقوام به وجود آورد.
سخنانی که از زبان بزرگان مسیحی و دروزی و سایر مذاهب و ادیان بیان شده، به خوبی پرده از این پیوند برمیدارد.
داریاووش عزیزیان، کشیش کلیسای شرق آشور، در مورد ایشان میگوید: «در بحبوحه یورش گروههای تروریستی به اماکن مسیحیها در سوریه و عراق که به آوارگی صدها هزار مسیحی از خانه و کاشانه منجر شد، سردار سلیمانی به عنوان امید مظلومین عزم خود را جزم کرد و به یاری آشوریان شتافت و تمهیدات لازم را جهت حمایت از شهروندان مسیحی در عراق و سوریه به وجود آورد که امروز هم در آشوریها در بین نیروهای حشد الشعبی حضور دارند. او شخصیتی فرامنطقهای و فرا قومی است که از آوارگی صدها هزار مسیحی جلوگیری کرد و این ویژگی نام این سردار را در منطقه جاودانه کرد.»
مهمترین روحیهای که سردار را به این نقطه رساند، علاوه بر ایمان و اخلاص بالا، رویکرد خاص و متفاوت او در اقدامهای تبلیغی بود. سردار همیشه به نیروهای خود توصیه میکردند که به جای تبلیغ مستقیم، فضای فرهنگی ایجاد کنند و از آن طریق پیروان ادیان مختلف را به خود جذب کنند و هیچ وقت آشکار و مستقیم در مورد مذهب و آیین خود صحبت نمیکردند و میگفتند: «شما اینطور عمل کنید که هیچ وقت کسی خیال نکند ما برای مذهب خود آمدهایم و یا داریم تبلیغ دین خودمان را میکنیم و یا آن تهمتی که دشمن به ما میزند که ما میخواهیم هلال شیعی را تشکیل دهیم، تا بیایند و شیعههراسی راه بیاندازند.»
این دقت نظر سردار به اندازهای بود که تمام حساسیتهای پیروان هر آیینی را در نظر داشتند و با مدیریت هوشمندانه به گونهای با هرکس برخورد میکردند که انگار خودشان هم از پیروان آن آیین بودند. مثلاً فرد مسیحی فکر میکرد ایشان هم مسلکشان است و دروزی فکر میکرد هم مسلک اوست و به گفته برخی از فعالان سیاسی، ایشان همزمان هم شیعه بود، هم سنی، هم مسیحی و هم دروزی. این رویکرد حاج قاسم فضایی صمیمی را ایجاد میکرد که در آن انسانیت و عدالت حرف اول را میزد و هرکس فارغ از هر آیینی میتوانست به او تکیه کند. در نتیجه این سیاست، هلال شیعی که پادشاه اردن به کار برده بود، تبدیل به هلالی شد که تمام مذاهب و ادیانها از شیعه و سنی تا مسیحی و دروزی و آشوری و ایزدیها با عنوان جبهه مقاومت در آن حضور پیدا کردند و رگهای حیات داعش بریده شد.
سرکیس الشیخ الدویهی، نویسنده و فعال رسانهای مسیحی میگوید: «حاج قاسم سلیمانی فرمانده بزرگ و منحصر به فردی بود که به واسطه شخصیت متواضع حکیمانه و سادهزیست خود متمایز شد. پدری مهربان و فرماندهی الهامبخش برای خیلیها و برای هزاران مجاهد و رزمنده و مقاوم بود. حاج قاسم سلیمانی یک فرمانده ایرانی برجسته و بزرگ بود، با این حال او به کشورهای عربی خدمت کرد و به آنها چیزی عطا کرد که حاکمان عربی
برای این ملتها و این کشورها به دست نیاورده بودند. در لبنان ما شرافتمندان لبنانی به حاج قاسم مدیونیم. اگر او و این مقاومت نبود، تروریسم به لبنان رسیده بود و امروز در یک ولایت تکفیری زندگی میکردیم که ما مسیحیان در آن جایی نداشتیم.
با اینکه حاج قاسم هیچگاه عقیده و طایفهاش را پنهان نکرد، با این حال او همانطور که در سوریه و عراق به دفاع از شیعیان پرداخت، از مسیحیان و اهل سنت حمایت کرد. او به دفاع از مقدسات مسیحی و سنی پرداخت؛ همانطور که از مقدسات شیعی حمایت کرد و مسیحیان سوریه و عراق بر این امر صحه میگذارند.
درباره او از مناطقی مانند «معلولا» بپرسید، از «صیدنایا» سوال کنید، درباره او از «حمص» و «القصیر» و «حلب» بپرسید، درباره او از کلیساها و دیرها بپرسید، ناقوسهای کلیساها پاسخ خواهند داد که او بیشک در جرگه عارفان بود.»
محبوبیت سردار به دلیل شاخص بودن شخصیت او در تمام عرصهها، در میان دروزیها کمتر از مسیحیان نیست. جهاد ذبیان، رئیس جریان صرخه وطن و فعال سیاسی دروزی لبنان در مورد سردار میگوید:
«او مردی فراملی بود که نمیتوانیم بهمعنای واقعی حق او را ادا کنیم. با این وجود کافی است بگوییم او فرماندهای انسانی بهمعنای واقعیت انسانیت و مجاهدی بر حق بود که قدس و فلسطین شاخصه او بود. او یکی از نقشآفرینان پاکسازی مرزهای لبنان بوده است. بیشک شهید قاسم سلیمانی پیروز اصلی مبارزه با تروریسم تکفیری بود و این تروریسم هیچ رنگ و دین و طایفهای نداشت. در پاسخ به کسی که مدعی است این شهید رویکردی طایفهای داشته یا دارای خصلتهای بهخصوص طایفهگرا بوده است، باید گفت که بدون شک طایفه او انسانیت و اسلام برحق است. افرادی چون من چه چیزی میتوانند در مورد شهید سلیمانی بگویند. خون این شهید، امانتی بر عهده وفاداران و شرافتمندان، نه فقط در ایران و لبنان و یا محور مقاومت، بلکه در همه
دنیاست».
با یک نگاه کلی به شخصیت حاج قاسم، میتوان علت محبوبیت ایشان در میان ادیان و اقوام و مذاهب مختلف را به خوبی دریافت. شهید سلیمانی، جدا از هرگونه چارچوب و اشل و باور و جغرافیا، مکتب خود را بر توحید و انسانیت و عدالت بنا نهاد و به تعبیر اسقف اعظم مسیحیت، حاج قاسم انسانیت را بر مدار توحید آورد، زیرا خدا میخواست که همه متحد باشند و از دایره انسانیت خارج نشوند و حاج قاسم با مدیریت هوشمندانه خود و با اتکای به نیروی لایزال الهی توانست به این موفقیت دست پیدا کند و در مکتب خود، هزاران حاج قاسم از خود به یادگار بگذارد. ریان الکلدانی، بنیانگذار جنبش مسیحی بابلیون و فرمانده تیپ بابلیون حشد الشعبی میگوید: «ایشان میراثی قابل افتخار و شرافتمندانه از دفاع از حقوق انسانها علیه تروریسم بر جای گذاشت. امروز حتی کودکان سهل نینوی از نقش حاجقاسم در آزادی این مناطق سخن میگویند. او فرمانده بود و تمامی ما سربازان ایشان، این را با تمام افتخار میگوییم.»
مریم فولادزاده
۱
نظر
ارسال نظر برای این مطلب