بچه که بودم همیشه با خودم فکر میکردم: خوش به حال پلیسها که میتوانند از چراغ قرمز عبور کنند، در جایی که پارک ممنوع است ماشینشان را پارک کنند و هرجا لازم شد از بقیه سبقت بگیرند! برایم هیجانانگیز و جالب بود که کسی بتواند با استفاده از جایگاه و شغلش، بعضی از قوانین را تغییر دهد یا نادیده بگیرد. دوست داشتم درست جایی که همه مجبورند پیرو مقررات باشند، قدرت سرپیچیکردن داشته باشم؛ بدون اینکه بابت قانونشکنی جریمه ام کنند.
«قاسم سلیمانی به دادگاه احضار شد» سرتیتر واقعا عجیبی است. ولی بخش عجیب این ماجرا برای من فقط دادگاهی شدن و ارسال احضاریه برای او نیست. واکنش سردار به احضاریه، جالبترین بخش ماجراست. در روز دادگاه، جلسه مهم و سنگینی در حال برگزاری بود که بدون حضورش پیش نمیرفت. برای همین وقتی او بلند شد تا در میانۀ جلسه با افراد حاضر خداحافظی کند، همه تعجب کردند. آقای دکتر امیرعبداللهیان که از افراد حاضر در جلسه بود گفت: «اگر شما در ادامه جلسه نباشید، کار سخت میشود.» حاج قاسم جواب داد: «جلسه دادگاه را باید بروم. شما ادامه بدهید. من میروم و بر میگردم. دادگاه جمهوری اسلامی ایران است، من باید به آن احترام بگذارم و شخصاً خودم بروم.»
چه کسی باورش میشد؟ هیچکس! به نظر یک جور شوخی می آمد. آنقدر بعید و عجیب بود که حاج قاسم برگۀ احضاریه را درآورد و نشانشان داد که به دادگاه فراخوانده شده است. چنین شخصیتی با آن سطح از قدرت، داشت جدی جدی آماده حضور در دادگاه میشد! دادگاهی که به راحتی و با کمترین دردسر، میتوانست آن را به زمان دیگری موکول کند و یا اصلا وکیلی را به جای خود بفرستد. کاری که میتوانست به سادگی در برابر عالی ترین دادگاه ها هم انجام دهد. با این حال حاج قاسم میگفت که باید شخصا در دادگاه حضور پیدا کند. اما چرا؟!
در زمان فرماندهی نیروی قدس سیستان و بلوچستان توسط سردار سلیمانی، گروههایی از قاچاقچیان و اشرار تا دندان مسلح، امنیت مرزهای شرقی را گرفته بودند. سردار سلیمانی بارها به مقامات کشور همسایه گوشزد کرده بود که نباید اجازۀ ورود این افراد به خاک ایران را بدهد و در صورت ورود و بعد هم فرار آنها از ایران، مسئولان آن کشور باید همه را دستگیر و فورا به جمهوری اسلامی تحویل دهند. البته این تذکرها فایدهای نداشتند.
یکبار که پس از درگیری، اشرار از مرزهای جنوب شرق ایران خارج شدند؛ حاجقاسم و نیروهایش هم به دنبال آنها رفتند. دیگر مدارا چارۀ کار نبود و فرصتی هم برای تشکیل جلسه و کاغذبازیهای اداری جهت دریافت مجوزها و هماهنگیهای لازم نداشتند. طبق گفتۀ سردار سلیمانی، باید تا عمق خاک همسایه دنبالشان می رفتند. محال بود که اجازه پیدا کنند بار دیگر هم با امنیت کشور بازی کنند و بعد قسر دربروند. پس از اتمام عملیات و دستگیری آنها، شرایط در آن منطقه پایدار شد. آرامش و امنیت به مرزهای شرقی کشور برگشت. مدتی بعد بود که از سردار سلیمانی شکایت شد؛ آن هم به علت خروج بدون مجوز از کشور. قانونی که او را موظف به دریافت مجوز خروج از ایران میکرد، حالا احضاری های روی میزش شده بود. سردار احضاریه را برداشت و جلسه را بی هیچ اکراهی ترک کرد تا به دادگاهش برسد. و دقیقا همین رفتارها بود که از حاج قاسم مردی که می توانست فراتر از قانون باشد حاج قاسم می ساخت
ریحانه عارف نژاد
۲
نظر
ارسال نظر برای این مطلب