با حاجی رفیق بودیم؛عین برادر …وقتی هوای سوریه به سرمان زدبا رئیس دانشگاه فرهنگیان کرمان، رفتیم سراغشگفتیم:حاجی، ما میخواهیم بیاییم سوریه!گفت:برای چی؟!گفتیم:همه دارن میرن، ماهم میخواهیم بیاییم.ما اینجا توی کرمان،همه جا پیش شما هستیماونجا چی؟خندید و گفت:تو که توی دانشگاهی، این آقا هم همینطورامروز جبهه دانشگاه مهمتر از سوریه ست!برید اونجا کار کنیدبچه های مردم رو نجات بدید، راهنمایی کنید.داوطلب سوریه زیاد داریمهر وقت نیاز شد، خبرتون میکنم …
۱
نظر
ارسال نظر برای این مطلب