یکی از مدافعان حرم میگوید در پایان جنگ با داعش حاجقاسم به قرارگاه آمد، آمده بود به بچهها خدا قوّت بگوید نشستم کنارش گفتم:حاجی جنگ دیگه تموم شد با اجازتون من برگردم سر درس و زندگیم، بغضم را فرو بردم و گفتم سفره جنگ را جمع کردند ما جا موندیم از قافلهی شهدا برای ما دعا کنید، حاجی دستم را گرفت توی دستش و فشار داد و گفت:فلانی خیلی عجله نکن به زودی یک جنگ سنگینی خواهیم داشت که همه شهدای دفاع مقدس و شهدای مدافع حرم آرزو میکنند کاش بودند و در این جنگ کنار شما میجنگیدند!
۲
نظر
ارسال نظر برای این مطلب