وقتی در هفتاد و هفتمین مجمع عمومی سازمان ملل، سید ابراهیم پشت تریبون ایستاد، همه چیز به هم ریخت. سید، وسط حرفهایش، یکدفعه عکس حاجی را بالا گرفت. چند لحظه همه نفسها حبس شد و چشمها خیره ماند. سید صدایش را بالا برد و گفت:
«قهرمان جنگ علیه تروریسم و نابودکننده داعش کسی جز سردار سپهبد حاج قاسم سلیمانی نبود که در راه آزادی ملتهای منطقه به شهادت رسید. رئیس جمهور سابق آمریکا سند این جنایت را به اسم خود زد. رسیدگی عادلانه به جنایتی که رئیس جمهور سابق آمریکا به آن اعتراف کرده، خدمت به انسانیت است تا از این پس ظلم زبون گردد و عدالت، سربلند باشد. ما اجرای عدالت و محاکمه آمر و مباشر شهادت سپهبد قاسم سلیمانی را از طریق یک دادگاه عادلانه تا حصول نتیجه قطعی دنبال خواهیم کرد.»
حرفهایش که تمام شد، حاضران با دست زدن ممتد، تشویقش کردند.
سید همیشه به چشم قهرمان به حاجی نگاه میکرد و او را متعلق به همه بشریت میدانست.
بعد از شهادت حاجی، دلشکسته بود. پشت آقا، برای نماز که ایستاد، شانههایش به هقهق افتاد و سیل اشک صورتش را برد.
یکبار از سر دلتنگی با او نجوا کرد:
«حاج قاسم عزیز، به قاسمابنالحسن-علیهالسلام-، سوگند سلاحی که تو برافراشتی هرگز بر زمین نخواهد ماند. قاسمهایی در این عالم به نام تو و به یاد مکتب تو پرورش خواهند یافت که هرکدام در این میدان یک حاج قاسم خواهند بود انشاءالله.»
شده بود قاسم، در همه ابعاد مدیریتی و اجرایی، در همه عرصههای بینالمللی و داخلی، در همه ساحتهای زندگی. میگفت:
«آنچه در مکتب حاج قاسم سلیمانی باید دنبال کرد، اندیشیدن و عمل کردن برای خدا و ایستادگی کردن در مسیر خداوند است. رمز پیروزی حاج قاسم خشیت خدا بود. توان ظاهری آمریکا، سازوبرگ نظامی آمریکاییها و یاران آنها را میشناخت و با علم به همه اینها از عمق جان عقیده داشت آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند. ایستادگی، مقاومت، دشمنشناسی و دشمنستیزی اصول مکتب حاج قاسم بود. او به مثابه یک مکتب و یک آرمان بلند عمل کرد.»
حاجی را فقط یک شخصیت نظامی میدانی نمیدید، او را یک مکتب و فرهنگ میدانست. حاجی در نظرش، فاتح دلها بود:
« او تخصص فتح سرزمینهای غصب شده را داشت، اما مهمتر از آنها خداوند متعال تخصصی در وجود او برای فتح دلها قرار داده بود.»
حاجی برایش دیپلماتی مقتدر و مردمی بود که از کنار هیچ چیز بیتفاوت عبور نمیکرد:
«شهید سلیمانی در مقابل آمریکاییها و در مقابل دشمنان دین سرسخت بود، اما در مقابل یک فرزند شهید و یک فرد مظلوم بیتاب میشد. هر جا میرفت دنبال حل مسائل و مشکلات مردم، خانواده شهدا و گرفتارها بود. شهید سلیمانی فرمانده و استراتژیستی بزرگ بود که بین میدان و دیپلماسی دوگانگی ایجاد نکرد؛ دیپلماتی مقتدر و میدانداری دیپلمات بود که در هر دو میدان خوش درخشید. یک فرمانده انقلابی و یک فرمانده فراجناحی بود که مسأله او نجات اسلام و مسلمین، دفع شر، فساد و ظلم بود. هدف شهید سلیمانی دفاع از سنی، شیعه، فلسطینی، لبنانی، یمنی، ایزدی، مسیحی و همه متدینین به ادیان ابراهیمی بود، لذا نگاه او این بود که چگونه شر دشمن را از منطقه بِکَند و چگونه منطقه را آزاد کند.»
ظرفیت بالای حاجی را به خاطر روحیه تعبدش میدانست:
«حاج قاسم هم خودش بسیار با ظرفیت بود و در جهان اسلام ظرفیتسازی کرد و این ظرفیت را از درِ خانه خدا، از عبودیت پروردگار و از حرکت ولایی برگرفته بود. حاج قاسم مرد میدان شد چون ظرفیت داشت. او در افغانستان در یمن، در عراق و در سوریه ظرفیت جوانان را شناخت و برای دفاع از دین و کشورشان به میدان آورد و نتیجه این تلاشها مرگ داعش و داعشیها و پیروزی جبهه مقاومت در منطقه شد. آنچه دشمنان را در مقابل ایشان زمینگیر کرد همین نگاه بلند و ارزشمند بود.»
شیرینترین خاطرهاش با حاجی در حرم امام رئوف اتفاق افتاد. نوشت:
«چون همیشه در منطقه بود، برنامه را جوری تنظیم کردیم که بتواند در مراسم معنوی غبارروبی شرکت کند. بعد از اینکه مراسم تمام شد، دیدم منقلب شده است.
حال خوبی داشت و گریه میکرد. به ذهنم آمد ما و آقایانی که از علما هستند و افراد دیگر، همگی خادمان امام رضا (ع) هستیم و به زائرین حضرت و دستگاه و بارگاه علیبنموسی الرضا (ع) خدمت میکنیم؛ اما آقایی که اینجا ایستاده است و برای امام رضا(ع) اشک میریزد، به حرم اهل بیت(ع) خدمت کرده است. در آن زمان به ذهنم رسید برای اولین بار این رسم را که همیشه علما توی ضریح میآیند، با حجت و فلسفه نقض کنم.
به دوستان گفتم: به حاج قاسم بگویید داخل ضریح مطهر بیاید. آنجا از حضرت رضا(ع) طلب و آرزوی شهادت کرد. بهترین حاجتی که میخواست از حضرت رضا (ع) بگیرد، همین بود. به ما و سایر دوستان هم همین را میگفت. آنجا احساس کردم باید به حاج قاسم خادمی رسمی هم بدهم. برای ایشان، حکم خادمی افتخاری حضرت رضا(ع) را نوشتم. حاج قاسم خوشحال شد و گفت: «برای من سند افتخار است.» در مراسمی رسمی، حکم خادمی حاج قاسم را به او دادیم. او هم با خونش نشان داد خادم حقیقی حضرت رضا(ع) است.»
آرزویش رسیدن به کاروان حاجی بود. شب و روزش را با کارهای میدانی، به هم گره میزد و دعا میکرد که جا نماند. میگفت:
«حاج قاسم آن روزی که برای غبارروبی داخل مضجع نورانی حضرت رضا(ع) شد، حال دگرگونی داشت و شهادتش را همانجا از آقا گرفت. کاش قسمت ما هم بشود.»
هر روز بیشتر شبیه حاجی میشد؛ خستگیناپذیر و مقاوم، پرتلاش و صبور، مخلص و متعهد.
میگفت:
«مصلحان در عالم بسیارند؛ یکی با شعرش یکی با نثر خود یکی با سخن و نگارش خود ادعای اسلام در عالم دارد، اما فرق بین حاج قاسم و دیگران این بود حاج قاسم قیادت داشت نه سیاقت، نمیگفت بروید بلکه میگفت بیایید. حاج قاسم خودش در قله قرار داشت. انبیاء رمز موفقیتشان در تعالی انسان آن است که به انسانها میگویند ما واصل شدیم، شما هم بیایید واصل شوید. رمز موفقیت حاج قاسم در این بود که حرف او در میدان در دلها جا میگرفت، چون او میگفت بیایید نه بروید.»
با قدرت و روحیه توانمندی به میدان میرفت. میدان خدمت او را به حاجی نزدیکتر میکرد:
«پیام شهید سلیمانی برای همه ما آن است که باید در این مسیر برای خدمت به مردم، گرهگشایی از زندگی مردم، نجات اقتصاد کشور و پیشبرد اهداف بلند انقلاب اسلامی، هیچ مانعی را به رسمیت نشناسیم و با فرهنگ «ما میتوانیم» با تمام قوت و قدرت کارها را پیش ببریم و اول رضایت خدا و دوم شاد کردن دل مردم را پیشه کنیم».
یک هفته مانده به ولادت امام رئوف، رفت داخل مضجع. منقلب، اشک ریخت و امضای آقا را خواست. چند روز بعد، روز میلاد امام هشتم(ع)، نامش در بین ثبتنامیهای کاروان حاجی بود. بالگرد، وسط جنگل مسافرهایش را به سمت کاروان نور میبرد.
مریم فولادزاده
«قهرمان جنگ علیه تروریسم و نابودکننده داعش کسی جز سردار سپهبد حاج قاسم سلیمانی نبود که در راه آزادی ملتهای منطقه به شهادت رسید. رئیس جمهور سابق آمریکا سند این جنایت را به اسم خود زد. رسیدگی عادلانه به جنایتی که رئیس جمهور سابق آمریکا به آن اعتراف کرده، خدمت به انسانیت است تا از این پس ظلم زبون گردد و عدالت، سربلند باشد. ما اجرای عدالت و محاکمه آمر و مباشر شهادت سپهبد قاسم سلیمانی را از طریق یک دادگاه عادلانه تا حصول نتیجه قطعی دنبال خواهیم کرد.»
حرفهایش که تمام شد، حاضران با دست زدن ممتد، تشویقش کردند.
سید همیشه به چشم قهرمان به حاجی نگاه میکرد و او را متعلق به همه بشریت میدانست.
بعد از شهادت حاجی، دلشکسته بود. پشت آقا، برای نماز که ایستاد، شانههایش به هقهق افتاد و سیل اشک صورتش را برد.
یکبار از سر دلتنگی با او نجوا کرد:
«حاج قاسم عزیز، به قاسمابنالحسن-علیهالسلام-، سوگند سلاحی که تو برافراشتی هرگز بر زمین نخواهد ماند. قاسمهایی در این عالم به نام تو و به یاد مکتب تو پرورش خواهند یافت که هرکدام در این میدان یک حاج قاسم خواهند بود انشاءالله.»
شده بود قاسم، در همه ابعاد مدیریتی و اجرایی، در همه عرصههای بینالمللی و داخلی، در همه ساحتهای زندگی. میگفت:
«آنچه در مکتب حاج قاسم سلیمانی باید دنبال کرد، اندیشیدن و عمل کردن برای خدا و ایستادگی کردن در مسیر خداوند است. رمز پیروزی حاج قاسم خشیت خدا بود. توان ظاهری آمریکا، سازوبرگ نظامی آمریکاییها و یاران آنها را میشناخت و با علم به همه اینها از عمق جان عقیده داشت آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند. ایستادگی، مقاومت، دشمنشناسی و دشمنستیزی اصول مکتب حاج قاسم بود. او به مثابه یک مکتب و یک آرمان بلند عمل کرد.»
حاجی را فقط یک شخصیت نظامی میدانی نمیدید، او را یک مکتب و فرهنگ میدانست. حاجی در نظرش، فاتح دلها بود:
« او تخصص فتح سرزمینهای غصب شده را داشت، اما مهمتر از آنها خداوند متعال تخصصی در وجود او برای فتح دلها قرار داده بود.»
حاجی برایش دیپلماتی مقتدر و مردمی بود که از کنار هیچ چیز بیتفاوت عبور نمیکرد:
«شهید سلیمانی در مقابل آمریکاییها و در مقابل دشمنان دین سرسخت بود، اما در مقابل یک فرزند شهید و یک فرد مظلوم بیتاب میشد. هر جا میرفت دنبال حل مسائل و مشکلات مردم، خانواده شهدا و گرفتارها بود. شهید سلیمانی فرمانده و استراتژیستی بزرگ بود که بین میدان و دیپلماسی دوگانگی ایجاد نکرد؛ دیپلماتی مقتدر و میدانداری دیپلمات بود که در هر دو میدان خوش درخشید. یک فرمانده انقلابی و یک فرمانده فراجناحی بود که مسأله او نجات اسلام و مسلمین، دفع شر، فساد و ظلم بود. هدف شهید سلیمانی دفاع از سنی، شیعه، فلسطینی، لبنانی، یمنی، ایزدی، مسیحی و همه متدینین به ادیان ابراهیمی بود، لذا نگاه او این بود که چگونه شر دشمن را از منطقه بِکَند و چگونه منطقه را آزاد کند.»
ظرفیت بالای حاجی را به خاطر روحیه تعبدش میدانست:
«حاج قاسم هم خودش بسیار با ظرفیت بود و در جهان اسلام ظرفیتسازی کرد و این ظرفیت را از درِ خانه خدا، از عبودیت پروردگار و از حرکت ولایی برگرفته بود. حاج قاسم مرد میدان شد چون ظرفیت داشت. او در افغانستان در یمن، در عراق و در سوریه ظرفیت جوانان را شناخت و برای دفاع از دین و کشورشان به میدان آورد و نتیجه این تلاشها مرگ داعش و داعشیها و پیروزی جبهه مقاومت در منطقه شد. آنچه دشمنان را در مقابل ایشان زمینگیر کرد همین نگاه بلند و ارزشمند بود.»
شیرینترین خاطرهاش با حاجی در حرم امام رئوف اتفاق افتاد. نوشت:
«چون همیشه در منطقه بود، برنامه را جوری تنظیم کردیم که بتواند در مراسم معنوی غبارروبی شرکت کند. بعد از اینکه مراسم تمام شد، دیدم منقلب شده است.
حال خوبی داشت و گریه میکرد. به ذهنم آمد ما و آقایانی که از علما هستند و افراد دیگر، همگی خادمان امام رضا (ع) هستیم و به زائرین حضرت و دستگاه و بارگاه علیبنموسی الرضا (ع) خدمت میکنیم؛ اما آقایی که اینجا ایستاده است و برای امام رضا(ع) اشک میریزد، به حرم اهل بیت(ع) خدمت کرده است. در آن زمان به ذهنم رسید برای اولین بار این رسم را که همیشه علما توی ضریح میآیند، با حجت و فلسفه نقض کنم.
به دوستان گفتم: به حاج قاسم بگویید داخل ضریح مطهر بیاید. آنجا از حضرت رضا(ع) طلب و آرزوی شهادت کرد. بهترین حاجتی که میخواست از حضرت رضا (ع) بگیرد، همین بود. به ما و سایر دوستان هم همین را میگفت. آنجا احساس کردم باید به حاج قاسم خادمی رسمی هم بدهم. برای ایشان، حکم خادمی افتخاری حضرت رضا(ع) را نوشتم. حاج قاسم خوشحال شد و گفت: «برای من سند افتخار است.» در مراسمی رسمی، حکم خادمی حاج قاسم را به او دادیم. او هم با خونش نشان داد خادم حقیقی حضرت رضا(ع) است.»
آرزویش رسیدن به کاروان حاجی بود. شب و روزش را با کارهای میدانی، به هم گره میزد و دعا میکرد که جا نماند. میگفت:
«حاج قاسم آن روزی که برای غبارروبی داخل مضجع نورانی حضرت رضا(ع) شد، حال دگرگونی داشت و شهادتش را همانجا از آقا گرفت. کاش قسمت ما هم بشود.»
هر روز بیشتر شبیه حاجی میشد؛ خستگیناپذیر و مقاوم، پرتلاش و صبور، مخلص و متعهد.
میگفت:
«مصلحان در عالم بسیارند؛ یکی با شعرش یکی با نثر خود یکی با سخن و نگارش خود ادعای اسلام در عالم دارد، اما فرق بین حاج قاسم و دیگران این بود حاج قاسم قیادت داشت نه سیاقت، نمیگفت بروید بلکه میگفت بیایید. حاج قاسم خودش در قله قرار داشت. انبیاء رمز موفقیتشان در تعالی انسان آن است که به انسانها میگویند ما واصل شدیم، شما هم بیایید واصل شوید. رمز موفقیت حاج قاسم در این بود که حرف او در میدان در دلها جا میگرفت، چون او میگفت بیایید نه بروید.»
با قدرت و روحیه توانمندی به میدان میرفت. میدان خدمت او را به حاجی نزدیکتر میکرد:
«پیام شهید سلیمانی برای همه ما آن است که باید در این مسیر برای خدمت به مردم، گرهگشایی از زندگی مردم، نجات اقتصاد کشور و پیشبرد اهداف بلند انقلاب اسلامی، هیچ مانعی را به رسمیت نشناسیم و با فرهنگ «ما میتوانیم» با تمام قوت و قدرت کارها را پیش ببریم و اول رضایت خدا و دوم شاد کردن دل مردم را پیشه کنیم».
یک هفته مانده به ولادت امام رئوف، رفت داخل مضجع. منقلب، اشک ریخت و امضای آقا را خواست. چند روز بعد، روز میلاد امام هشتم(ع)، نامش در بین ثبتنامیهای کاروان حاجی بود. بالگرد، وسط جنگل مسافرهایش را به سمت کاروان نور میبرد.
مریم فولادزاده
نظر
ارسال نظر برای این مطلب