کلافه شده بودم.رفتم پیش حاجی.گزارش طرف را دادم بهش.گفتم:«فلانی کارهای اشتباهش انگار تمومی نداره.پشتهم داره تکرار میکنه.»ساکت بود.من را نگاه کرد.در جوابم یک جمله گفت:«یه درصد احتمال میدی توی این مسیر بمونه و خوب بشه؟»رفتم توی فکر.جواب دادم: «بله.»مهربان نگاهم کرد.گفت: «پس دیگه هیچی نگو.»
نقل از :سردار حسین فتاحی
۰
نظر
ارسال نظر برای این مطلب