سردار سلیمانی؛ معمار روایت مقاومت در برابر روایت تهاجم
در جهان سیاست بینالملل، آنکه بتواند روایت مسلط را تعریف کند، نیمی از نبرد را پیش از شلیک نخستین گلوله برده است. سردار سلیمانی، یک استراتژیست نظامی بود، اما هویت عمیقتر او در مقام یک «معمار روایت» شکل گرفت. روایتی که در هسته مرکزی خود، مفهوم «مقاومت» را نه به عنوان یک انتخاب، که به عنوان یک ضرورت اجتنابناپذیر در برابر «تهاجم سیستماتیک غرب و صهیونیسم» تعریف میکرد. این گفتمان، تنها یک شعار تبلیغاتی نبود، بلکه بنیان استراتژی امنیتی-سیاسی او بود که میدانهای نبرد از عراق تا سوریه را تحتتأثیر قرار داد.
۱. بنیانگذاری یک روایت دفاعی: از ایدئولوژی تا استراتژی
گفتمان سردار سلیمانی بر یک دوگانگی ساده اما قدرتمند استوار بود: از یک سو، یک «خود»ی مظلوم و مستضعف وجود دارد که خواهان حق حاکمیت، و تعیین سرنوشت خویش است. و از سوی دیگر، یک «دیگری» تمامیتخواه، استعمارگر و متجاوز که در قالب پروژهای موسوم به «هژمونی غرب» به رهبری آمریکا و اسرائیل، به انکار موجودیت این «خود» میپردازد.
در این روایت، هر اقدامی از سوی غرب، یک واکنش از سوی جبهه مقاومت را داراست. حمله آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳، تلاش برای تغییر حکومت در سوریه، ترور دانشمندان هستهای ایران و تحریمهای فلجکننده، همه در ذیل این مفهوم بزرگترِ «تهاجم» قرار میگیرند. بنابراین، هرگونه عملیات نظامی یا سیاسی جبهه مقاومت، اعم از آموزش نیروهای حشد الشعبی، حمایت از بشار اسد یا تقویت حزبالله، ذیل عنوان حق «دفاع مشروع» تعریف و توجیه میشد؛ واکنشی که بیانگر دیدگاه ایران اسلامی است که رهبری، به صراحت آن را بیان کردهاند:
«در حالیکه امریکا در همهجا حضوری مفسدانه و فتنهگرانه دارد، مرتباً درباره حضور ایران در منطقه، شبههآفرینی میکنند. آیا ما برای حضور در منطقه از آمریکا اجازه بگیریم؟ ما برای حضور در منطقه باید با دولتهای منطقه مذاکره و گفتوگو کنیم یا با شما؟ هرگاه خواستیم در آمریکا حضور پیدا کنیم با شما گفتوگو میکنیم.»
ایشان در پاسخ به مقامهای اروپایی مبنی بر تمایل به مذاکره با ایران درباره حضور آن در منطقه، گفتند: «این مسئله به شما چه مربوط است؟ این منطقه، منطقه ماست یا شما؟ شما در منطقه ما چه میکنید؟ ما با ملتهای منطقه قرار میگذاریم و قرار هم گذاشتهایم و پیش رفتهایم و پیشتر هم خواهیم رفت.»
۲. شخصیتپردازی از دشمن؛ عامل وحدت
یکی از کلیدیترین تکنیکهای سردار سلیمانی در پیشبرد این گفتمان، شخصیتپردازی دقیق و یکدست از دشمن بود. آمریکا و اسرائیل در روایت او، موجوداتی غیراخلاقی، فاسد، فریبکار و فوقالعاده خطرناک تصویر میشدند؛ که هیچ حد و مرزی برای رسیدن به اهداف خود نمیشناسند. این تصویرسازی چند کارکرد اساسی داشت:
وحدتبخشی: ایجاد یک دشمن مشترک و کاملاً تعریفشده، بهترین راه برای منسجم کردن گروههای پراکنده با اهداف و حتی مذاهب مختلف است. سنیِ عراقی، شیعهِ لبنانی و مسیحیِ سوری همگی میتوانستند حول نفرت از داعش (به عنوان محصول پروژه غربی) و آمریکا (به عنوان حامی رژیم صهیونیستی) با یکدیگر متحد شوند. سردار سلیمانی بهترین متفکر خردمند این تکنیک بود.
تقویت روحیه مبارزه: سربازی که باور داشته باشد در مقابل «شیطان بزرگ» میایستد، بسیار مقاومتر و فداکارتر از سربازی است که برای منافع نامشخص یک دولت میجنگد. گفتمان سردار سلیمانی به مبارزان حس مأموریتی بزرگتر و الهی میبخشید.
نمادسازی و قهرمانپروری: ساختن اسطورههای مقاومت
سردار سلیمانی به خوبی میدانست که روایتها برای ماندگاری نیاز به نمادها و قهرمانان ملموس دارند. او با مهارت تمام از «شهادت» به عنوان قدرتمندترین نماد گفتمان مقاومت استفاده کرد. و خود او نیز به بزرگترین نماد این گفتمان تبدیل شد.
حضور سردار در خط مقدم نبردهای تکریت، حلب یا فلوجه، این پیام را منتقل میکرد که فرماندهان این جبهه، از پشت میز، فرمان صادر نمیکنند، بلکه در کنار سربازان خود در خطرناکترین صحنهها حاضر میشوند. این امر اعتماد عمیقی بین او و نیروهای تحت امرش ایجاد میکرد و روایت «رهبری دلسوز و شجاع در برابر ژنرالهای پشت میزنشین غربی» را تقویت مینمود.
قدس: نماد فراملی و فرامذهبی مقاومت
هوشمندانهترین حرکت در گفتمانسازی سردار سلیمانی، استفاده از مسئله «قدس» به عنوان محوری فراگیر بود. قدس تنها یک شهر نیست، بلکه نماد اشغالگری، ظلم و ستم متجاوزان است. سردار با بالا بردن پرچم قدس، گفتمان مقاومت را از یک استراتژی صرفاً ایرانی-شیعی خارج کرد و به آن رنگ و بوی یک «امت اسلامی» داد. این کار به او اجازه میداد پای سنیها، مسیحیها و حتی سکولارهای مخالف صهیونیسم را نیز به میدان بکشد. «زیاد نخاله» دبیر کل جنبش جهاد اسلامی فلسطین در این باره میگوید: «شهر قدس اشغالی همیشه در قلب سردار سلیمانی قرار داشت و در تمام نبردهایی که شهید سلیمانی در منطقه در آن حضور داشت، قطبنمای آن جنگ قدس بود؛ چراکه هدف حفظ مقاومت است.» سردار سلیمانی هم در یک سخنرانی گفته است: «همه دعوای ما در عالم اسلام با غرب بر سر یک مسجد است. همه وحدت ما هم در عالم اسلام بر سر یک مسجد است. همه این جنگ بر سر مسجدالاقصی است. همه این توطئههای حول عالم اسلامی هم بر سر همین مسجد است و همه آن چیزی که میتوانست و میتواند عالم اسلامی را وحدت ببخشد، یک مسجد است.»
آزمون میدان: وقتی روایت با واقعیت گره میخورد
قدرت یک گفتمان به توانایی آن در توضیح واقعیتها و ارائه راه حل بستگی دارد. ظهور داعش به عنوان گروهی وحشی که با حمایت مستقیم یا غیرمستقیم برخی بازیگران منطقهای و غربی، به قتل و عام مسلمانان پرداخت، بزرگترین دلیل برای روایت سردار سلیمانی بود. او میتوانست با انگشت اشاره به سوی داعش و حامیانش بگوید: «این همان چهره واقعی تهاجم است که همیشه از آن گفتیم.»
سردار با سازماندهی موفقیتآمیز نیروهای مقاومت در شکست داعش در عراق و سوریه، عینیت و کارآمدی این گفتمان را به رخ کشید. این پیروزی به مخاطبان داخلی و منطقهای او ثابت کرد که «مقاومت نه تنها اخلاقی، که ممکن است». این موفقیت عملی، مشروعیت او و گفتمانش را تا حد بیسابقهای افزایش داد.
نتیجهگیری: میراث یک روایتساز
سردار سلیمانی ترور شد، اما روایتی که او با دقت و هوشمندی معماری کرد، کماکان به حیات خود ادامه میدهد. این گفتمان که مقاومت را پاسخی اجتنابناپذیر به یک تهاجم سیستماتیک میداند، امروز پایهگذار سیاستهای امنیتی ایران و متحدانش در منطقه است. موفقیت او در تبدیل یک ایدهئولوژی به یک استراتژی عملیاتی پیروز، از او چهرهای ساخت که دشمنانش را وادار به تصدیق تواناییهایش کرد و در دوستدارانش شور و اشتیاق و فداکاری بیمانندی برانگیخت. میراث او تنها در میدانهای نبرد نیست، بلکه در اذهان میلیونها انسانی است که این روایت را باور کردند و آن را ادامه میدهند. بررسی اقدامات او نشان میدهد که در قرن بیست و یکم، گاهی قویترین سلاح، نه موشک، که یک روایت متقاعدکننده است.
مریم فولادزاده
در جهان سیاست بینالملل، آنکه بتواند روایت مسلط را تعریف کند، نیمی از نبرد را پیش از شلیک نخستین گلوله برده است. سردار سلیمانی، یک استراتژیست نظامی بود، اما هویت عمیقتر او در مقام یک «معمار روایت» شکل گرفت. روایتی که در هسته مرکزی خود، مفهوم «مقاومت» را نه به عنوان یک انتخاب، که به عنوان یک ضرورت اجتنابناپذیر در برابر «تهاجم سیستماتیک غرب و صهیونیسم» تعریف میکرد. این گفتمان، تنها یک شعار تبلیغاتی نبود، بلکه بنیان استراتژی امنیتی-سیاسی او بود که میدانهای نبرد از عراق تا سوریه را تحتتأثیر قرار داد.
۱. بنیانگذاری یک روایت دفاعی: از ایدئولوژی تا استراتژی
گفتمان سردار سلیمانی بر یک دوگانگی ساده اما قدرتمند استوار بود: از یک سو، یک «خود»ی مظلوم و مستضعف وجود دارد که خواهان حق حاکمیت، و تعیین سرنوشت خویش است. و از سوی دیگر، یک «دیگری» تمامیتخواه، استعمارگر و متجاوز که در قالب پروژهای موسوم به «هژمونی غرب» به رهبری آمریکا و اسرائیل، به انکار موجودیت این «خود» میپردازد.
در این روایت، هر اقدامی از سوی غرب، یک واکنش از سوی جبهه مقاومت را داراست. حمله آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳، تلاش برای تغییر حکومت در سوریه، ترور دانشمندان هستهای ایران و تحریمهای فلجکننده، همه در ذیل این مفهوم بزرگترِ «تهاجم» قرار میگیرند. بنابراین، هرگونه عملیات نظامی یا سیاسی جبهه مقاومت، اعم از آموزش نیروهای حشد الشعبی، حمایت از بشار اسد یا تقویت حزبالله، ذیل عنوان حق «دفاع مشروع» تعریف و توجیه میشد؛ واکنشی که بیانگر دیدگاه ایران اسلامی است که رهبری، به صراحت آن را بیان کردهاند:
«در حالیکه امریکا در همهجا حضوری مفسدانه و فتنهگرانه دارد، مرتباً درباره حضور ایران در منطقه، شبههآفرینی میکنند. آیا ما برای حضور در منطقه از آمریکا اجازه بگیریم؟ ما برای حضور در منطقه باید با دولتهای منطقه مذاکره و گفتوگو کنیم یا با شما؟ هرگاه خواستیم در آمریکا حضور پیدا کنیم با شما گفتوگو میکنیم.»
ایشان در پاسخ به مقامهای اروپایی مبنی بر تمایل به مذاکره با ایران درباره حضور آن در منطقه، گفتند: «این مسئله به شما چه مربوط است؟ این منطقه، منطقه ماست یا شما؟ شما در منطقه ما چه میکنید؟ ما با ملتهای منطقه قرار میگذاریم و قرار هم گذاشتهایم و پیش رفتهایم و پیشتر هم خواهیم رفت.»
۲. شخصیتپردازی از دشمن؛ عامل وحدت
یکی از کلیدیترین تکنیکهای سردار سلیمانی در پیشبرد این گفتمان، شخصیتپردازی دقیق و یکدست از دشمن بود. آمریکا و اسرائیل در روایت او، موجوداتی غیراخلاقی، فاسد، فریبکار و فوقالعاده خطرناک تصویر میشدند؛ که هیچ حد و مرزی برای رسیدن به اهداف خود نمیشناسند. این تصویرسازی چند کارکرد اساسی داشت:
وحدتبخشی: ایجاد یک دشمن مشترک و کاملاً تعریفشده، بهترین راه برای منسجم کردن گروههای پراکنده با اهداف و حتی مذاهب مختلف است. سنیِ عراقی، شیعهِ لبنانی و مسیحیِ سوری همگی میتوانستند حول نفرت از داعش (به عنوان محصول پروژه غربی) و آمریکا (به عنوان حامی رژیم صهیونیستی) با یکدیگر متحد شوند. سردار سلیمانی بهترین متفکر خردمند این تکنیک بود.
تقویت روحیه مبارزه: سربازی که باور داشته باشد در مقابل «شیطان بزرگ» میایستد، بسیار مقاومتر و فداکارتر از سربازی است که برای منافع نامشخص یک دولت میجنگد. گفتمان سردار سلیمانی به مبارزان حس مأموریتی بزرگتر و الهی میبخشید.
نمادسازی و قهرمانپروری: ساختن اسطورههای مقاومت
سردار سلیمانی به خوبی میدانست که روایتها برای ماندگاری نیاز به نمادها و قهرمانان ملموس دارند. او با مهارت تمام از «شهادت» به عنوان قدرتمندترین نماد گفتمان مقاومت استفاده کرد. و خود او نیز به بزرگترین نماد این گفتمان تبدیل شد.
حضور سردار در خط مقدم نبردهای تکریت، حلب یا فلوجه، این پیام را منتقل میکرد که فرماندهان این جبهه، از پشت میز، فرمان صادر نمیکنند، بلکه در کنار سربازان خود در خطرناکترین صحنهها حاضر میشوند. این امر اعتماد عمیقی بین او و نیروهای تحت امرش ایجاد میکرد و روایت «رهبری دلسوز و شجاع در برابر ژنرالهای پشت میزنشین غربی» را تقویت مینمود.
قدس: نماد فراملی و فرامذهبی مقاومت
هوشمندانهترین حرکت در گفتمانسازی سردار سلیمانی، استفاده از مسئله «قدس» به عنوان محوری فراگیر بود. قدس تنها یک شهر نیست، بلکه نماد اشغالگری، ظلم و ستم متجاوزان است. سردار با بالا بردن پرچم قدس، گفتمان مقاومت را از یک استراتژی صرفاً ایرانی-شیعی خارج کرد و به آن رنگ و بوی یک «امت اسلامی» داد. این کار به او اجازه میداد پای سنیها، مسیحیها و حتی سکولارهای مخالف صهیونیسم را نیز به میدان بکشد. «زیاد نخاله» دبیر کل جنبش جهاد اسلامی فلسطین در این باره میگوید: «شهر قدس اشغالی همیشه در قلب سردار سلیمانی قرار داشت و در تمام نبردهایی که شهید سلیمانی در منطقه در آن حضور داشت، قطبنمای آن جنگ قدس بود؛ چراکه هدف حفظ مقاومت است.» سردار سلیمانی هم در یک سخنرانی گفته است: «همه دعوای ما در عالم اسلام با غرب بر سر یک مسجد است. همه وحدت ما هم در عالم اسلام بر سر یک مسجد است. همه این جنگ بر سر مسجدالاقصی است. همه این توطئههای حول عالم اسلامی هم بر سر همین مسجد است و همه آن چیزی که میتوانست و میتواند عالم اسلامی را وحدت ببخشد، یک مسجد است.»
آزمون میدان: وقتی روایت با واقعیت گره میخورد
قدرت یک گفتمان به توانایی آن در توضیح واقعیتها و ارائه راه حل بستگی دارد. ظهور داعش به عنوان گروهی وحشی که با حمایت مستقیم یا غیرمستقیم برخی بازیگران منطقهای و غربی، به قتل و عام مسلمانان پرداخت، بزرگترین دلیل برای روایت سردار سلیمانی بود. او میتوانست با انگشت اشاره به سوی داعش و حامیانش بگوید: «این همان چهره واقعی تهاجم است که همیشه از آن گفتیم.»
سردار با سازماندهی موفقیتآمیز نیروهای مقاومت در شکست داعش در عراق و سوریه، عینیت و کارآمدی این گفتمان را به رخ کشید. این پیروزی به مخاطبان داخلی و منطقهای او ثابت کرد که «مقاومت نه تنها اخلاقی، که ممکن است». این موفقیت عملی، مشروعیت او و گفتمانش را تا حد بیسابقهای افزایش داد.
نتیجهگیری: میراث یک روایتساز
سردار سلیمانی ترور شد، اما روایتی که او با دقت و هوشمندی معماری کرد، کماکان به حیات خود ادامه میدهد. این گفتمان که مقاومت را پاسخی اجتنابناپذیر به یک تهاجم سیستماتیک میداند، امروز پایهگذار سیاستهای امنیتی ایران و متحدانش در منطقه است. موفقیت او در تبدیل یک ایدهئولوژی به یک استراتژی عملیاتی پیروز، از او چهرهای ساخت که دشمنانش را وادار به تصدیق تواناییهایش کرد و در دوستدارانش شور و اشتیاق و فداکاری بیمانندی برانگیخت. میراث او تنها در میدانهای نبرد نیست، بلکه در اذهان میلیونها انسانی است که این روایت را باور کردند و آن را ادامه میدهند. بررسی اقدامات او نشان میدهد که در قرن بیست و یکم، گاهی قویترین سلاح، نه موشک، که یک روایت متقاعدکننده است.
مریم فولادزاده
نظر
ارسال نظر برای این مطلب